خلاصه ماشینی:
"رویکرد ناگارجونه به مسئله وجود خداوند 1 * سیوئه لی جنگ محمدحسین محمدپور 2 ** اشاره این مقاله قصد دارد نحوة برخورد ناگارجونه، فیلسوف تأثیرگذار بودایی در قرن دوم میلادی، را با مسئلة وجود خداوند بررسی کند و نشان دهد که دیدگاههای الاهیاتیای چون خداباوری، الحاد، لاادریگرایی و وحدت وجود نمیتوانند برداشت درستی از دیدگاه مکتب مادیمیکه در باب وجود خداوند فراروی ما نهند.
مقالة حاضر در پی آن است که نحوه روبهرویی ناگارجونه با مسئلة خداوند را بررسی کند و نشان دهد که دیدگاههای الاهیاتیای چون خداباوری، الحاد، لاادریگرایی (agnosticism) و وحدت وجود قادر نیستند برداشت درستی را از دیدگاه مکتب مادیمیکه در باب خدا فراروی ما نهند.
بسیاری از فیلسوفان معاصر به اهمیت و معنادار بودن گزارههای الاهیاتی توجه کردهاند و حکم به بیمعنا بودن پرسشهایی مانند چه چیزی منشأ کل عالم را تبیین میکند؟ چه کسی خالق همه موجودات است؟ و جهان چگونه خلق یا ایجاد شده است؟ دادهاند؛ برای نمونه برتراند راسل در مناظره با فردریک کاپلستون دربارة وجود خدا 71 استدلال میکند که پرسش «چه چیزی منشأ عالم را تبیین میکند؟» همان قدر بیمعنا است که پرسش «چه کسی مادر نسل بشر است؟» (Russel and Copleston, 1966: 473-90).
در نگاه اول تلقی مکتب مادیمیکه از مسئلة وجود خداوند شبیه دیدگاه پوزیتیویستهای منطقی است: آنان نیز بر این باورند که پرسش «آیا خدا وجود دارد؟» پرسشی حقیقی و اصیل نیست و هرگونه سخن گفتن در باب وجود و ماهیت خداوند نامعقول و بیمعنا است.
از دیدگاه اوپهنیشدها فرض وجود یک ذات (نفس) مطلق (برهمن-آتمن) برای شناخت حقیقی ضروری است؛ اما از منظر مکتب مادیمیکه شناخت حقیقی به معنای درک درست واقعیت مطلق یک چیز نیست، بلکه دانستن این امر است که این «چیز» تهی است."