خلاصة:
در مقاله حاضر، کتاب «سیر ناتورالیسم در ایران» اثر عبدالله حسن زاده میرعلی را معرفی و نقد کرده ایم. نخست، ویژگی های زبانی و نگارشی و صوری کتاب را بررسی کرده و اشتباهات نگارشی و کم دقتی های ویرایشی و بی توجهی به ظرافت های صوری را (از ضبط ناصحیح واژگان گرفته تا کاربرد اشتباه اصطلاحات تخصصی و ناهمخوانی عناوین با مطالب) نشان داده ایم. در ادامه، شیوه ارجاع دهی و میزان اعتبار مآخذ آن را بررسی کرده ایم و متن کتاب را در تطبیق با منابع مورداستفاده، صحت سنجی نموده ایم. در بخش پایانی مقاله، به گونه ای تخصصی تر، چهارچوب نظری پژوهش و روش شناسی و ابعاد محتوایی آن را نقد و ارزیابی کرده ایم و در پایان به این نتیجه رسیده ایم که «عدم تبیین دقیق مولفه های ناتورالیستی در چهارچوب نظری» و «ناروشمندی در مرحله جمع آوری و تحلیل داده های پژوهش» و «کم توجهی به منطق درونی تطور داستان ناتورالیستی در ایران» سه ضعف عمده کتاب «سیر ناتورالیسم در ایران» است.
This paper introduces and criticizes Abdollah Hassanzadeh Mirali's "A Survey of Naturalism in Iran." First the linguistic، formal and writing aspects of the book have been analyzed، the writing and editing mistakes، and inaccuracies in formal precisions (from incorrect recordings of words to inappropriate use of technical expressions، and the mismatch between titles and the content) have been shown. In the rest of the paper، referencing and validity of the references have been studied and the text has been verified against the references that have been used. The final part of the essay has more specifically evaluated and criticized the theoretical framework of the research، its methodology، and its content. It has been concluded that the three main weaknesses of the book are "failure to identify the specific elements of naturalism in theoretical framework"، "unsystematic data collection and data analysis in the research"، and "failure to pay attention to the internal logic of the evolution of naturalist fiction in Iran.
ملخص الجهاز:
اما ذکر دو نکتۀ اساسی دیگر در اینجا ضروری است : نخست این که ، برای خواننده ای که خبر ندارد کتاب حاضر، در واقع مجلد دوم «سیر ناتورالیسـم در اروپـا» اسـت ، ایـن پرسش اساسی مطرح میشود که چرا نویسنده پـیش از طـرح مبـاحثی نظـری در بـاب ناتورالیسم و پیدایش آن در اروپـا، مسـتقیما بـه بررسـی آن در ادبیـات داسـتانی ایـران پرداخته است ؟ (و این خوانندة سردرگم حق دارد این پرسش را بکند، زیرا همانطور که پیشتر گفته شد در هیچ جای این کتاب بـه ایـن مسـئله اشـاره ای نشـده اسـت )؛ و دوم این که ، برای خوانندة مطلع از مورد مذکور نیز ابهامی اساسی وجود دارد: آن همه مباحث تخصصیای که دربارة ناتورالیسم در جلد اول طرح شده است چه ارتبـاطی بـا مباحـث کتاب حاضـر و بررسـی درون متنـی آثـار داسـتانی ایرانـی دارد؟ و ایـن مـورد یکـی از اساسیترین ضعف های کتاب است : هر آنچه که مؤلف دربارة ناتورالیسم و مؤلفـه هـای آن در داستان ایرانی گفته است همان چیزی است که بارها در نوشته های مؤلفـان دیگـر دیده ایم .
ک : بیات ، ١٣٨٧: ٧٥ـ٨٥ ؛ تولان ، ١٣٨٣: ٥٣ـ٧١؛ مارتین ، ١٣٨٦: ١٠٧ ـ١١٥؛ ریمـون کنـان ، ١٣٨٧: ١٤٥ــ١٥٧ ؛ -١٩٧٨٩٧,cohn (105 و) تکیه بر داده ها و اطلاعات نادرستی که یا نتیجۀ اعتماد به مآخذ درجه دوم بوده است یا برداشت های اشتباه مؤلف ؛ برای مثال در ص ٤٣ آمده اسـت «جیمزجویس اولین بار جریان سیال ذهن رابه کارگرفت » که حکمی اشتباه است : اگـر سـهم پیشـتازان ایـن حوزه مانند «دوروتی میلر ریچاردسون » «هنری جیمز» و «ادوارد دوژاردن » را هم کـاملا نادیده بگیریم ، باز فضل تقدم این حوزه از آن مارسل پروست فرانسوی است : دو مجلـد نخست «در جست و جوی زمان از دست رفته » پیش از «چهرة مرد هنرمنـد در جـوانی» جویس نگاشته و چاپ شـده اسـت (تراویـک ،١٣٧٣: ١١١٤ــ ١١١٧؛ پریسـتلی، ١٣٥٢: ٤٥٥ـ ٤٥٨؛ برادبری، ١٣٨٦: ١٧١ـ٢٠١ ؛ پروسـت : ١٣٨٦؛ و جـویس :١٣٨٠).