خلاصة:
«ملامت» بعنوان رویکردی خاص در طریق سلوک، همواره در بررسی جریانهای فکری عرفان اسلامی اهمیت داشته است و تامل در سیر تاریخی این مفهوم با تکیه بر بعد اجتماعی آن بیانگر یک دگرگونی بنیادین در گذر از «حال» به «قال» است. بویژه آنکه چنین نگرشی در ادب عرفانی موجد غزلهای قلندری شده و جلوههایی از آن در سرودههایی از سنایی تا حافظ نمایان است.در تحلیل محتوایی غزلهای عطار بسامد مفاهیم ملامتی چشمگیر است؛ بگونهای که مضامین بدیع قلندرانه و خوشههای واژه های مرتبط را میتوان از ارکان سبک غزل عطار بشمار آورد. این سرودههای متاثر از قلندریات سنایی را میتوان حلقه تکامل غزلهای عرفانی شمس و حافظ دانست. پژوهش حاضر با نظری انتقادی، مبانی شکلگیری اندیشه ملامتی را بررسی نموده و میکوشد تا با پی جویی خاستگاه معنایی غزلهای قلندری عطار در اقوال و سنن پیران ملامتی، منقول در منابع متقدم صوفیه و بویژه آثار سلمی، نشان دهد که چگونه عطار اصول ملامتیه را در سرودههایش ملحوظ داشته است و نیز تاثیرپذیری عطار از حکیم سنایی را در این نوع از سرودههایش بنمایاند.
ملخص الجهاز:
بازتـاب انتقـاد از ایـن زهـد ریاییدر سروده های قلندری عطار و سنایی چشمگیر است : دوش عشقش تاختن آورد و گفت از توام ای رند هر جایی بس است در قـــلندر چنــــد قرایی کنـی نقد جان درباز قرایی بـــس است (دیوان عطار،تصحیح تقی تفضلی :ص ٥٢) پیشتر حکیم سنایی در نقد مرائیانی که به خرابات راه ندارند، سروده : در دل آن را که روشنایی نیست در خراباتش آشنایی نیست در خرابات خود به هیچ ســبیل موضع مردم مرائی نیســت (دیوان سنایی ،تصحیح مدرس رضوی :ص ٩١) ٤-٣) کسر نفس و پاکبازی از آنجا که سر ریا «حظ نفس » است ، پس ملامتی در خوارداشت نفـس میکوشـد و همـواره خود را مقصر میبیند و بر نفس اتهام میزند؛ چنانکه سلمی از جد خویش ابوعمرو نجید نقل میکند که «صافی نشود قدم هیچکس اندر عبودیت تا آنگاه که همه کارهای خویش ریا بیند و حال های خویش دعوی بیند» (رساله قشیریه ،تصحیح فروزانفر :ص ٣٠٥) و هم سلمی از اصول ملامتیـه میداند: «اتهام النفس فی جمیع الاحوال ، أقبلت أم أدبرت ، أطاعـت أم عصـیت و قلـة الرضـا (الملامه و الصوفیه و اهل الفتوه ، تصحیح ابوالعلاعفیفی :ص ٤١٦) عنها و المیل الیها بحال » این مفهوم به تعریف «اخلاص » از دیدگاه ابوعثمان حیری نزدیـک اسـت : «اخـلاص آن بود که نفس را اندر وی هیچ حظ نبود به هیچ حال و این اخلاص عام باشد و اخلاص خاص آن بود که آنچه برایشان رود نه به ایشان بود، طاعتها همی آید ازیشان و ایشان از آن بیرون و ایشان را طاعت دیدار نیفتند و آن به چیزی نشمرند، آن اخلاص خاص بـود» (رسـاله قشـیریه ، تصحیح فروزانفر :ص ٣٢٤) و هم سلمی در اصلی دیگر مینویسد : «و من اصولهم أن الانسان یجب أن یکـون خصـما علـی نفسـه ، غیـر راض بحـال مـن الاحـوال » (الملامـه و الصـوفیه و اهـل الفتـوه ، تصـحیح ابوالعلاعفیفی :ص ٤٢٧) که یادآور سخن ابوعثمان حیری است که «هیچکس عیبهای نفـس خـویش نبیند مادام که او را از خویشتن چیزی نیکو آید، عیبهای خویش کسی بیند کی انـدر حـال (رساله قشیریه ، تصحیح فروزانفر : ص ١٥٢).