خلاصة:
کتاب «زندگی فضیلتمند در عصر سکولار» اثر فرهنگ رجایی اندیشمند ایرانی و چارلز تیلور فیلسوف کانادایی است که بر پایه دغدغهای مشترک میان این دو به نگارش درآمده است. این دغدغۀ مشترک همان رابطۀ میان «دین و تجدد» و امکان زندگی دیندارانه در دنیای مدرن است. کتاب ترکیبی از تألیف و ترجمه است و مطالب آن در چارچوب الگویِ بحران توماس اسپریگنز ارائه شده است. در مقاله حاضر تلاش خواهد شد ضمن معرفی و بررسی اثر مذکور، نقد و ارزیابی انتقادی آن در دستور کار نویسنده قرار گیرد. اینکه مسئله و کانون تمرکز اثر چیست؟ و هدف این اثر و جایگاه آن در منابع موجود این حوزه به چه صورتی است؟، از مهمترین موضوعاتی هستند که نویسنده میکوشد به آنها بپردازد. نقد و بررسی اثر نشانگر آن است که از حیث روششناختی اثر مذکور نتوانسته مراحل چهارگانۀ روششناختیِ اسپریگنز را پیاده نماید. از این رو مهمترین نقد وارده بر اثر حاضر را میتوان نقدی «روششناختی» دانست.
Abstract: The book Virtuous Life in the Secular Age is the work of the Iranian thinker Farhang Rajaee and the Canadian philosopher Charles Taylor. This book Written based on a common concern between the two thinkers. This common concern is the relationship between "religion and modernity" and the possibility of a religious life in the modern world. The book is a combination of authorship and translation, and written in the Framework of Thomas Springs. In the present article, while introducing and reviewing the mentioned work, its critique and critical evaluation will be on the author's agenda. Criticism of the work indicates that methodologically the work has not been able to implement the four stages of Springs. Therefore, the most important critique of the present work can be considered a "methodological" critique.
ملخص الجهاز:
آنگونهکه رجایی بیان کرده است، پرسش مستتر در کتاب را میتوان اینگونه بازنوشت که چگونه میتوان در جهانی که براساس جهانبینیِ سکولار بنا شده، شکل گرفته، و قاعدۀ بازی آن با ارادۀ انسان سامان داده شده ـ به همین دلیل وسوسۀ تفرعن و خودمدارشدن در همهجا حاضر و ناظر است ـ یک زندگی فضیلتمند و موفق داشت؟ مراد از زندگی فضیلتمند وضعیتی است که هر دو جنبۀ کمی و کیفی زندگی بشر در آن حضور مؤثر داشته باشند.
سومین دلیل مهمدانستن و انتخاب تیلور برای ما این است که او یک فیلسوف برجعاجنشین نیست که تنها به مقولات ابدی بشری فکر کند، بلکه بهدنبال یافتن پاسخ عملی به پرسشهای ابدی ارسطوست که معتقد بود مهمترین چالش انسان این است که زندگی اجتماعی را بهوجهی سامان دهد که «خیر برین» تأمین شود (همان: 51-52).
باعنایتبه موارد یادشده رجایی معتقد است اولاً دغدغۀ اصلی تیلور همان دغدغههای ما ایرانیان است که میخواهیم هم جهان خود را حفظ کنیم و هم در جهان جدید بازیگر باشیم، دوم اینکه اندیشۀ وی نه آرمانگرایانه و نه محالاندیش بلکه ارائهکنندۀ سرنخهای مهم نظری و عملی برای حل بحرانهای معاصر بشری است.
وی به یک تناقض اشاره میکند اینکه اگر هر موجود زندهای از حق برخوردار است، پس چگونه میتوان مهاجران به کشورهای غربی مانند کانادا را «غیرخودی» خطاب کرد و شایستۀ حذف و نپذیرفتن دانست؟ از نظر رجایی، این جمله شاهبیت اعتراض تیلور به اتمیسم است و، برعکس اندیشۀ اتمیستی، راه برونرفت از بحران معاصر را تدبیر و سلوک اعتباربخشی به دیگری میداند (تیلور و رجایی 1393: 65).