خلاصة:
دیباچه ی شاهنامه درباره ی خداوند، ستایش خرد و چگونگی آفرینش جهان و انسان است. همچنین، چگونگی آغاز کردن نظم کتاب را فردوسی ضمن اشاره به کار دقیقی و اوضاع عصر خود بیان کرده است. دیباچه ی شاهنامه و مقدمه های رستم و سهراب، رستم و اسفندیار یا بیژن و منیژه نوعی بیان درد یا تطبیق شاعر و روزگار خود با متن است. فردوسی اندیشه های خود را اگر در پایان داستان ها می گنجاند، چنین به نظر می رسید که این اندیشه ها حاصل نتیجه گیری از داستان است، بر این بنیاد، اندیشه های اساسی خود را در آغاز داستان ها، به شکل مقدمه و دیباچه نهاده است تا نشان دهد داستانی که پس از مقدمه می آید، نقل و نقد حال و وضع روزگار است. این نقد حال، از زبان فردوسی بر ستمگری چون محمود غزنوی گران می آمد؛ از این روی، در پی آن بود نگذارد شاهنامه رواج یابد. آن را کم ارزش جلوه دادند؛ لیکن نگرفت. شاعرش را بنده ی مال و آز خواندند، مؤثر نیفتاد. دیدند شاهنامه رایج شده و کاری با آن نمی توان کرد. آخرین تدبیرشان آن بود که ابیاتی در مدح محمود در آن بگنجانند تا اذهان را از ایجاد پیوند دیباچه با متن برای دریافت نقد حال دور کنند.
ملخص الجهاز:
"در قصهها و داستانهای عامیانهای که انجوی شیرازی دربارهی شاهنامه و فردوسی با نام فردوسینامه،گردآوری کرده است،قصهها و داستانهاییدربارهی زندگی و شخصیت فردوسی و شاعری او در بخش اول کتاب نقل شدهاست که ژرف ساخت آنها،بیانگر این نکته است که هر وقت کسی خواسته استهویت ایرانی را احیاء کند یا برای احیای حماسهی ملی تلاش کرده است،دچارمشکل گشته یا نابود شده است(مالمیر،1386:150).
فردوسی با یادکرد حضرت علی(ع)و خاندان پیامبر(ص)نسبت به ستمکاری و سلطهجویی خلفای بغداد و دستنشاندگی امثال محمود غزنویو منفعتطلبی سیاسی آنان واکنش نشان داده است،اما این ماجرا را صرفا با اشارهای بهحال و وضع روزگار خود برای هدایت خواننده به تطبیق آن با متن شاهنامه آورده است.
شخصیت بلبل که راوی داستان نیز هست،موجب شده شاعر لفظ بلبل را به صورترمزی جانشین خود کند تا بتواند مقدمه و متن را انسجام ببخشد و در بیت{Sکه داند که بلبل چه گوید همی#به زیر گل اندر چه موید همیS}(همان:292) به صورت استفهام در معنی تشویق به توجه و شنیدن،خواننده را واداشته تا بهسخن زیبا و فصیح(-پهلوی)شاعر در خصوص داستان رستم و اسفندیار توجه کند،چون سخن اصلی این داستان بیانکنندهی وضعیت روزگار فردوسی است.
خالقی مطلق،شهنشاه گردن فراز رادر بیت{S(بدین نامه من دست بر دم فراز#به نام شهنشاه گردن فراز)S}سلطان محمودغزنوی دانسته است و معتقد است ابیات بعد از این بیت در مدح محمود است(خالقیمطلق،1381:62)و در بیت{S(دل روشن من چو برگشت از اوی#سوی تخت شاهجهان کرد روی)S}که پس از مرگ دقیقی مطرح شده است،نوشته است مقصودفردوسی از تخت شاه جهان دربار نوح بن منصور در بخارا است که البته فردوسیقصد رفتن را به صورت تخیل و آرزو مطرح کرده است(همان:64)که با آوردننسخهی شاهنامهی ابو منصوری توسط امیرک منصور که از نژاد پهلوان بوده،یعنیپسر ابو منصور محمد بن عبد الرزاق این مشکل حل شده و نیازمند رفتن به دربار بخارانشده است(همان:67-68)."