خلاصه ماشینی:
"اینکه دین در روان شناسی به صورت محتوای روان معرفی میشود و در جامعه شناسی همچون پدیدهای اجتماعی و امثالهم،بدان معنا نیست که دین در نهایت یک پدیده روانی یا لایه [اجتماعی]میباشد،بلکه دین همان گونه که دارای بعد اجتماعی است،از بعد روان شناسانه نیز برخوردار بوده و این بدان سبب است که دین به تمامیت(کلیت) آدمی مربوط میشود:«مه دینی که بر بخشی از محتویات ضمیر باطن(ناخودآگاه)هاله افکنده، دین شناس را شگفت زده نمیکند؛چرا که او میداند تجربه دینی،کل انسان را برانگیخته و او را همواره به کنکاش در بن هستی خویش فرا میخواند».
برای دین شناس غیریت یا«دگر سانی» مضمون دین چیزی نیست مگر یکی از راهها (شیوهها)که به واسطهء چنین[واقعیتی]درون تجربه دینی شناخته شده و تنها چیزی که او(دین شناس) میتواند بگوید،این است که این گونه انسان[موضوع دین،امر قدسی]را همچون[چیزی]«دیگر»(غیر) میفهمد(ادراک میکند)و هنگامی که پژوهشگر آن را این گونه درک میکند،چنین نیز آن را توصیف (گزارش)خواهد کرد،و حتی نفی تاریخ که در [نگرش]الیاده در رابطه با قدسی مشاهده کردیم، میتوان گفت که از نظر او امر قدسی(قدسی- مقدس)درون تاریخ به مثابه بخشی از آن،همچون وجه یا صورت دیالکتیکی آن عمل میکند.
الیاده خاصه به این نوع رابطه تأکید میورزد،چه به منزله رجعت و اتصال با آن،از مجرای تکرار تکوین عالم و چه به مثابه انس و اتحاد و قرین شدن رابطه انسان با امر قدسی(مقدس)در هر صورت،با همه تلون آن و همچون رابطه با چیزی که وجود و حضور دارد و بنا به خصلتش واقعی است و همچنین حقیقت و واقعیت موجودات را مشخص و آشکار میکند."