چکیده:
این مقاله در پی آن است که عقاید عرفانی جامی را با تکیه بر آرای ابن عربی در مورد انسان کامل مورد پژوهش قرار دهد. انسان کامل منشا فیض حق به خلق است و از این لحاظ اهمیتی ویژه در شناخت ویژگیهای او و چگونگی دست یافتن به مقامش احساس می شود. موضوع انسان در عرفان ابن عربی، یکی از پایه های اصلی عقاید او را شکل داده است. جامی نیز که در عرفان، پیرو دیدگاه های ابن عربی است به انسانشناسی و انسان کامل توجه خاص کرده و در این باره فراوان سخن گفته است. انسان کامل از نگاه جامی و ابن عربی، خلیفه الهی است. او مقصد اصلی آفرینش است و عالم هستی برای او آفریده شده است. اینان، هم چنین، انسان کامل را کسی می دانند که به فنای در حق، متصف شده و مظهر تمام اسما و صفات او گشته باشد. انسان کامل، واسطه میان حق و خلق است؛ فیض وجود از طریق او به همه موجودات می رسد. . این پژوهش سعی می کند ضمن تعریف کمال به دیدگاه مکاتب در مورد انسان کامل بپردازد و سپس این دیدگاه ها را با نظر جامی و ابن عربی و سپس نظر قرآن مقایسه کند تا بتواند دورنمایی هرچند کلی در مورد جایگاه انسان کامل در هستی عرضه نماید.
خلاصه ماشینی:
"منظور از این جان، که نفس کلی یا روح کلی هم خوانده میشود، همان حق یا حقیقت محمدیه به عنوان یکی از تجلیات حق است (اولوداغ ، ١٣٨٤) و هم چنانکه نخستین مخلوق ، حقیقت محمدی (ص ) بود و تمامی ممکنات از طریق او به وجود آمدند به همین صورت ، انسان کامل محمدی (ص ) نیز در مقام افاضۀ فیض وجود به دیگر موجودات برمیآید و تجلی رحمانی به هیچ موجودی نمی رسد مگر به واسطۀ انسان کامل .
از جهت دوم نیز به مصداق «انا بشر مثلکم » (کهف /١١٠) در عالم طبیعت به سر میبرد و با دیگران حشر و نشر میکند؛ بنابراین او تنها موجودی است که شایستگی خلافت الهی را داراست ؛ البته این نکته را هم نباید فراموش کرد که خلافت انسان کامل به معنی خالی شدن صحنۀ وجود از خداوند متعال و واگذاری مقام الوهیت به او نیست ؛ زیرا از طرفی استقلال انسان در تدبیر امور صحیح نیست و از طرفی، غیبت و محدودیت برای خداوند متصور نیست ؛ بلکه مقصود این است که خداوند متعال با همۀ صفات و ویژگیها در انسان کامل ظهور کرده است ؛ یعنی درحقیقت این خداوند است که بر همه چیز احاطه دارد و احاطۀ انسان کامل که خلیفۀ اوست بر هستی بالعرض است ؛ پس آثار قدرت الهی از دست انسان کامل ظهور میکند و او نیز که مظهر آن اصل است ، محیط بر همه چیز میشود (کاکویی ، ١٣٧٨)."