چکیده:
هدف پژوهش حاضر تعیین نقش واسطهای اهداف پیشرفت در میان باورهای معرفت شناختی و فرایندهای شناختی سطحی و عمیق در میان دانشجویان به روش تحلیل مسیر است. برای این منظور 382 نفر از دانشجویان (245 دختر و 137 پسر) دانشگاه پیام نور استان فارس به روش نمونهگیری خوشه ای چند مرحله ای انتخاب و به پرسشنامههای متشکل از خرده مقیاسهای باورهای معرفت شناختی شومر، اهداف پیشرفت و فرایندهای شناختی پاسخ دادند. نتایج نشان داد که باورهای معرفت شناختی سطحی و عامیانه از طریق واسطه گری اهداف تبحر- گرایش و تبحر- پرهیز استفاده از فرایندهای شناختی عمیق و معنی دار را تا حدود زیادی کاهش میدهند. همچنین نتایج نشان داد که باورهای معرفت شناختی ساده انگارانه و سطحی از طریق واسطه گری اهداف عملکرد – گرایش و عملکرد – پرهیز استفاده از فرایندهای شناختی سطحی را در میان دانشجویان افزایش میدهند. در کل نیز نتایج حاکی از ایفای نقش واسطه ای اهداف پیشرفت در میان باورهای معرفت شناختی و فرایندهای شناختی در میان دانشجویان دانشگاه پیام نور میباشد.
خلاصه ماشینی:
رابطۀ باورهاي معرفت شناختي و فرايندهاي شناختي: بررسي نقش واسطه اي اهداف پيشرفت The Role of Achievment Goals in the Relationship between Efistemological Beliefs and Cognitive Strategies * دکتر حسين زارع احمد رستگار * چکيده هدف پژوهش حاضر تعيين نقـش واسـطه اي اهداف پيشرفت در ميان باورهاي معرفت شـناختي و فرايندهاي شناختي سـطحي و عميـق در ميـان دانشجويان به روش تحليل مسير است .
گرچه نتايج برخي پژوهش ها حـاکي از وجـود رابطـه ميـان بـاورهـاي معرفـت شناختي و درگيري شناختي است (شومر و همکـاران ، ١٩٩٧؛ کـارداش وهـاول ، ٢٠٠٠؛ راويندران و همکاران ،٢٠٠٥ ) ولي نتايج تحقيق ترسا و همکـاران (٢٠٠٦) حـاکي از اثـر غير مستقيم باورهاي معرفت شناختي (از طريق اهداف پيشرفت ) بـر درگيـري شـناختي ميباشد.
در مطالعۀ حاضر نيز براي بررسي اثر غير مسـتقيم باورهـاي معرفـت شـناختي بـر سطوح مختلف در گيري شناختي، متغير اهداف پيشرفت به عنوان واسـطه مـورد توجـه قرار ميگيرد با اين تفاوت که در اين پژوهش بر خلاف مطالعات قبلي(هوفر و پينتريچ ، ١٩٩٧، شومر، ١٩٩٠، شراو و همکاران ، ٢٠٠٢، ترسا، ٢٠٠٦) باورهاي معرفـت شـناختي نه به صورت يک حيطۀ کلي بلکه در قالب حيطه هاي خاص مـورد توجـه مـيباشـد.
همسو با اين يافته نتايج برخي پژوهش ها حاکي از اثـر غيـر مسـتقيم و منفـي باور به قطعي بودن دانش (رستگار و همکـاران ،٢٠١٠) و همچنـين اثـر غيـر مسـتقيم و منفي باورهاي معرفت شناختي به عنوان يک حيطه کلـي (ترسـا و همکـاران ، ٢٠١٠) بـر راهبردهاي عميق و معني داراز طريق اهداف تبحري است .
اين يافتـه بـا نتـايج پژوهش هاي اليوت و مک گريگور،(١٩٩٩)؛ سيمونز؛ ترسا و همکاران ،(٢٠٠٦) در مورد رابطه ميان اهداف عملکرد– پرهيزي و راهبردهاي شناختي سطحي همخواني دارد.