خلاصه ماشینی:
"خم سربسته {Sبتی که راز جمالش هنوز سربستهست# به غارت دل سوداییان کمر بستهست# عبیر مهر،به یلدای طره پیچیدهست# میان لطف،به طول کرشمه بربستهست# بر آن بهشت مجسم،دلی که ره بردهست# در مشاهده بر منظر دگر بستهست# زهی تموج نوری،که بیغبار صدف# در امتداد زمان نطفۀ گهر بستهست# بیا که مردمک چشم عاشقان همهشب# میان به سلسلۀ اشک،تا سحر بستهست# به پایبوس خیالت،نگاه منتظران# ز برگبرگ شقایق پل نظر بستهست# هزار سد ظلالت شکستهایم و کنون# قوام ما به ظهور تو منتظر،بستهست# متاب روی ز شبگیر جان بیتابم# که آه سوخته،میثاق با اثر بستهست# به یازده خم می،دست ما اگر نرسید# بده پیاله،که یک خم،هنوز سربستهست# زمینهساز ظهورند شاهدان شهید# اگرچه ماتمشان داغ بر جگر بستهست# قسم به اوج،که پرواز سرخ خواهم کرد# در این میانه مرا گرچه بالوپر بستهست# دل شکسته و طبع خیالبند فرید# به اقتدای شرف قامت هنر بستهستS} قادر طهماسبی(فرید)"