خلاصه ماشینی:
"طی نامهای از ایشان سؤال کردم که آیا متن ارسالی مرا خواندهاند،یا نکند به اشتباه برایم پاکت استاد دیگری را پست کردهاند؟ که ایشان بسیار استادانه و با سیاست خاص حرفهای خویش به من گفتند: موضوع صحبت شما از لحاظ سیاسی چندان صحیح نیست،و نمیتواند جذبه خاصی داشته باشد،بهتر است موضوع صحبت خود را از عنوانهایی که برایتان ذکر شده بر گزیینید،زیرا برای دانشجویان این گونه سخنرانیها بسیار جالب توجه است و ترجیح میدهند به این قبیل کنفرانسها گوش دهند.
در کتاب زیبا شما «اکه(3)به نظر من تصورات«وول کوچک»(در حقیقت در خاطرات کودکیتان)در رابطه با تبدیل شدنش به یک«اگون گون»یا یک روح خانوادگی که زندهها را در زندگی خانوادگی همراهی میکند بسیار شیرین و دوست داشتنی جلوه میکند،آیا د ر نگاه خودتان هم این گونه است؟ هنگامی که بچه بودم،روزی دوستانم در حال بازی مرا با ساطوری زخمی کردند،(البته این مربوط به همان دورانی است که در آن با دوستان دربارهء رفتن به آن دنیا و بازگشت از آن بحث میکردی و معتقد بودیم که یکی از بچهها توانایی چنین کاری را دارد) خون از شقیقهام جاری شد،و حالتی همچون بیهوشی به من دست داد، (ناگفته نماند که همان دوران من متوجه شدم که به بیماری صرع مبتلا هستم)و یکباره پنداشتم در تقاطع دو جهان قرار گرفتهام،و گویی در لحظات بحرانی سفر به آن جهان میباشم."