چکیده:
در این مقاله، پس از نگاهی اجمالی به رهیافت اندرو فینبرگ و مارتین هایدگر برای برون رفت از فضای تکنولوژیک حاکم[i]، مقایسه ای میان نگرش این دو متفکر در مواجهه با جهانی که در آن زندگی می کنیم انجام می شود. فینبرگ داخل ساختن ارزش های دموکراتیک در طراحی های تکنیکی را راه کار رهایی قلمداد می کند و هایدگر از آمادگی برای ظهور خدایی نجات دهنده سخن می گوید. با وجود آن که فینبرگ و هایدگر هر دو به جهانی بدیل برای زیست آدمی می اندیشند، در چگونگی بدیل اندیشی با یک دیگر تفاوت بنیادی دارند. فینبرگ بدیل اندیشی را در سطح اونتیک دنبال می کند و هایدگر در سطح اونتولوژیک. با توجه به تفاوت نگرش هایدگر و فینبرگ به خطرهای فضای تکنولوژیک حاکم، نهایتا توضیح داده می شود که رهیافت فینبرگ در پارادایمی قرار می گیرد که هایدگر خواهان گذر از آن است.
خلاصه ماشینی:
در دورة مدرن متأخر٣ یا عصر تکنولوژی ، بـا حاکمیـت گشـتل ، شـی ء بـه منبعـی مصـرف شـدنی ، ذخیره پذیر، و دورریختنی ، که آدمی آن را از طریق محاسبه کنترل می کند، تقلیل مـی یابـد و همه چیز به مثابة ذخیره ای برای بهره برداری حداکثری انسان فهمیده می شـود (بیمـل ، ١٣٨٧: ١٢٥، ١٩٦، ٢٠٠؛ هایــدگر، ١٣٨٩: ١٨، ٢٢، ٢٣، ٢٧، ٢٨؛ :٢٠٠٢ ,Dreyfus and Spinoza ١٧٦؛ ٨٤ :٢٠٠٦ ,Rojcewicz ;٢٥ :٢٠١١ ,Thomson).
اما خطرهای انکشاف حاکم بر تکنولوژی مـدرن ، از نگـاه هایـدگر، بـه طـور خلاصـه ، بی اهمیت شدن همه چیز با تقلیل به منبع مصرف شدنی و بی معنا، که بی قیدی نسبت به آدمیان و طبیعت را به دنبال دارد، جداشدن انسان از ریشة خود یا خاک و زمینی که بـر آن سـکنی می گزیند، انگارة سلطة آدمی بر موجودات و دورشدن او از منزلت حقیقی خود یعنی شبانی هستی ، تقلیل انسان به منبعی برای بهره برداری حداکثری و ازمیان رفتن گشـودگی آدمـی در برابر ندای هستی و به این ترتیب ، بازماندن از امکان قرارگرفتن در مسیر انکشافی اصیل تـر اسـت (ریختـه گـران ، ١٣٨٦: ١٤٥-١٤٦، ١٤٩-١٥٠؛ مـک ورتـر، ١٣٧٨: ١٦٤، ١٧١-١٧٢؛ هایـدگر، ١٣٨٩: ١٧، ٣١-٣٣، هایـدگر، ١٣٧٨ ب: ١٢٤-١٢٥؛ ١٦٧-١٦٦ :٢٠٠٢ ,Dreyfus .