چکیده:
توماس آکوئینی برای«وجود»از واژه(esse)بهره می گیردو در کتاب های مختلف خود
معانی ای برای آن می آورد.در«جامع علم کلام»بهره می گیرد و در کتاب های مختلف خود
وجود داشتن، و 2 رابط قضای ا. توماس معنای دوم را برای خداوند نیز به کار می بر د. در
نیز با تاثیر از ارسطو برای وجود دو معنا م یآورد؛ وجود « دربارة وجود و ماهی ت » کتاب
در معنای اول بر ده مقوله، یعنی جوهر و اعراض اطلاق م یشود و در معنای دوم، رابط
به معنای ماهیت شیء « وجود » ،« شرحی بر عقای د پیتر لومبار د » قضایا اس ت. در کتاب
« دربار ة وجود و ماهیت » را م یتوان از کتاب « فعل محض وجو د » آمده اس ت. معنای
فهمید که در آن وجود بر ده مقوله تقسیم می شود؛ ب هطور اولیه بر جوهر و به طور ثانویه
بر اعراض اطلاق م یگردد. جوهر خود به دو قسم مرکب و بسیط تقسیم می شود، اما
یگانه جوهر بسیط خداوند است؛ زیرا جواهر دیگر (روحانی و جسمان ی)، مرک بان د: یا
مرکب از وجود و ماهیت (جواهر روحان ی) یا مرکب از ماده و صورت و وجود و ماهیت
(جواهر جسمان ی). به نظر توماس تنها یک وجود نخستین هست که ذات و فعل وجود
آن متمایز نیست و آن خداوند است که ج وهر قائم به ذات اس ت. توماس در کتاب
برای ای نهمانی ذات و وجود خداوند دلایلی م یآورد؛ ذات خداوند « جامع علم کلام »
عین فعل محض وجود او است.
« من هست م » توماس چنین م یاندیشد که خداوند در کتاب مقدس خود را به موسی
را شایست هترین اسم « سفر خروج » معرفی کرده اس ت. بر این اساس، اسم ب هکاررفته در
سه دلیل برای آن م یآورد. وجود « جامع علم ک لام » برای خداوند می داند 1 و در
بی تعین ترین و کلی ترین اسم است که تنها مدلول آن وجود قائم به ذاتی است که
وجودش عین ذات اوست.
خلاصه ماشینی:
"آﻳﺎ اﻳـﻦ اﺳـﻢ را ﻣـﻲﺗـﻮان ﺑـﺎ »ﻓﻌـﻞ ﻣﺤﺾ وﺟﻮد« ﻳﻜﻲ ﮔﺮﻓﺖ؟ آﻳﺎ ﺗﻮﻣﺎس ﻣﺘﻜﻠﻢ اﺳﺖ ﻛﻪ »ﻣﻦ ﻫﺴﺘﻢ« را ﺑـﺎ »ﻓﻌـﻞ ﻣﺤـﺾ وﺟـﻮد« ﻳﻜـﻲ ﻣﻲداﻧﺪ؟ »ﻓﻼﺳﻔﺔ ﻗﺒﻞ ﻫﻴﭻ ﻛﺪام ﺗﺎ زﻣﺎﻧﻲﻛﻪ دﻳﻦ ﻳﻬﻮدی- ﻣﺴﻴﺤﻲ ﺑـﻪ آنﻫـﺎ ﻧﻴﺎﻣﻮﺧﺘـﻪ ﺑـﻮد ﻛـﻪ وﺟـﻮد داﺷﺘﻦ اﺳﻢ ﻣﻨﺎﺳﺐ وﺟﻮد اﻋﻠﻲ اﺳﺖ، ﻧﻤﻲﺗﻮاﻧﺴﺘﻨﺪ در وراء ﻣﺎﻫﻴﺎت ﺑﻪ ﻗﻮای وﺟﻮدی ﻛﻪ ﻋﻠﺖ آنﻫـﺎ ﺑﺎﺷـﺪ دﺳﺖ ﻳﺎﺑﻨﺪ« (ژﻳﻠﺴﻮن، 4731، ص17).
87 ﺣﺴﻦ اﺣﻤﺪی / ﻣﺴﺘﺎﻧﻪ ﻛﺎﻛﺎﻳﻲ ()Hassan Ahmadi / Mastaneh Kakaei ﻣﺎﻫﻴﺖ ﻣﺘﻔﻜﺮان ﻗﺒﻞ از ﺗﻮﻣﺎس »ذات« ( )essentialرا ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎی وﺟﻮدی ﺑﻪﻛﺎر ﻣﻲﺑﺮدﻧـﺪ، اﻣـﺎ اﺻـﻄﻼح ذات ﺑﺮای ﺗﻮﻣﺎس ﻣﻌﻨﺎی ﻣﺎﻫﻮی دارد؛ ذات آن اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻮﺟﻮد در آن و ﺑﻪ واﺳﻄﺔ آن ﺻﺎﺣﺐ وﺟﻮد ﻣـﻲﺷـﻮد.
ﻫﺮ دو ﺑﺮ واﻗﻌﻴﺖ دﻻﻟﺖ دارﻧﺪ، اﻣﺎ واﻗﻌﻴﺖ ﺑﺮای اﻓﻼﻃﻮن ﺑﺎ ﺗﻠﻘﻲ ارﺳـﻄﻮ ﻣﺘﻔـﺎوت اﺳـﺖ؛ 97 ﻣﻌﺎﻧﻲ وﺟﻮد از ﻧﻈﺮ ﺗﻮﻣﺎس آﻛﻮﺋﻴﻨﻲ ()The Meanings of Existence in Thomas Aquinas' thought ﺑﺮای اﻓﻼﻃﻮن ﻣﻨﻈﻮر اﻣﺮ ﻓﺮاﺗﺠﺮﺑﻲ اﺳﺖ، اﻣﺎ ﻧﺰد ارﺳﻄﻮ اﻣﺮی ﻣﻠﻤﻮس و اﻧﻀﻤﺎﻣﻲ اﺳﺖ؛ ﻳﻌﻨـﻲ آﻧﭽـﻪ در ﻫﺮ ﺷﻲء اﻧﻀﻤﺎﻣﻲ ﻣﻮﺟﻮد اﺳﺖ.
. )Aquinas, 1267, p ﺗﻮﻣ ـﺎس در ﻛﺘ ـﺎب ﺟ ـﺎﻣﻊ در رد ﻛ ـﺎﻓﺮان ( )Summa Contra Gentileآورده اﺳ ـﺖ »ﻣ ـﻦ ﻫ ـﺴﺘﻢ« ـ ــ ــ ـ ـ ﻛﻪ ﺧﺪاوﻧﺪ ﺧﻮد را ﺑـﻪ ﻣﻮﺳـﻲ ﺑـﺎ اﻳـﻦ اﺳـﻢ ﻣﻌﺮﻓـﻲ ﻛـﺮده اﺳـﺖ، ﺑـﺎ وﺟـﻮد ﻣﺎﺑﻌـﺪاﻟﻄﺒﻴﻌﻲ ﻳﻜـﻲ اﺳـﺖ؛ زﻳﺮا وﺟﻮد ﻛﺎﻣﻞﺗﺮﻳﻦ ﺻﻔﺘﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑـﺎ آن ﻣـﻲﺗـﻮان ﺑـﻪ ﺗﻮﺻـﻴﻒ ﺧﺪاوﻧـﺪ ﭘﺮداﺧـﺖ.
ﺑـﺪﻳﻦ ــ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ﻣﻌﻨﺎ ﻛﻪ در ﺳﻠﺴﻠﺔ ﻣﻮﺟﻮدات ﻣﺮﻛﺐ از وﺟـﻮد و ﻣﺎﻫﻴـﺖ، ﻓﻌـﻞ وﺟـﻮد، ﻓﻌﻠﻴـﺖﺑﺨـﺶ ﺑـﻪ ﻣﺎﻫﻴـﺖ اﺳـﺖ و ﻣﺎﻫﻴﺖ را ﻣﻮﺟﻮد ﻣﻲﻛﻨﺪ، اﻣﺎ در ﺳﻠﺴﻠﺔ وﺟﻮد، ﻓﻌﻞ وﺟﻮد ﺗﻨﻬﺎ ﻣﺘﻌﻠﻖ ﺑﻪ ﺧﺪاوﻧﺪ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻓﻌﻞ ﻣﺤﺾ وﺟﻮد اﺳﺖ."