چکیده:
تنها زمانی میتوان وضعیت حقوقی زنان در «نظام حقوق زن در اسلام» و نظریههای «حقوق فمینیستی» را به داوری گذاشت که ملاک صحیحی برای ارزیابی وجود داشته باشد. تکتک گزارههای حقوقی مربوط به زنان در نظام حقوقی اسلام یا نظریهپردازیهای فمینیستی، نمودی از مبانی معرفتشناختی، انسانشناختی، مبدا و هدفشناختی و ارزششناختی است. قضاوت در مورد فراتری و فروتری، ظالمانه یا عادلانه بودن این گزارهها مبتنی بر ارزیابی و قضاوت در مورد این مبانی است. شناخت حقیقت انسان، مولفههای انسانیت، ابعاد وجودی بشر، آغاز و انجام، کمال و شقاوت، موانع و استعدادها، دوست و دشمن و... از مهمترین مباحث هستیشناسانه به عنوان مبانی این مباحث ارزشی است. افزون بر این روش شناخت، ارزیابی و نقد این مبانی هستیشناسانه و ارزششناختی، حوزهی وسیعی از مباحث راه و راهنماشناسی و معرفتشناختی را فرا روی ما قرار میدهد که گذر از آن برای دستیابی و دفاع عقلانی از حقیقت ضرورت دارد
We can judge the women’s rights status in the “Woman’s Rights System in Islam” and the “Feministic Rights” theories، only when we have an accurate measure for the evaluation. All the juristic propositions related to women in the Islam’s juridical system، or the feministic theorizations are an aspect of different bases of epistemology، anthropology، ontology and axiology. Judging about being superior or inferior، being tyrannically or justly of these propositions is based on evaluation and judging about these bases. Recognizing the human’s reality، the humanity components، the existential dimensions of mankind، begin and end، perfection and affliction، barriers and talents، friend and enemy and …are from the most important anthological subjects as the bases of these value topics. In addition to this recognition method، evaluating and criticizing these ontological and axiological bases would place a broad domain of epistemological and leader-recognizing subjects in our way، through which passing is necessary for achieving and rational defending the reality.
خلاصه ماشینی:
"در این مقاله، بعد از تبیین اجمالی برخی مفاهیم کلیدی در بخش اول، به صورتبندی و روش نقد و ارزیابی تطبیقی نظریات فمینیستی و اسلامی در حوزهی حقوق زنان اشاره میشود و این نتیجه حاصل میشود که واکاوی مبانی معرفتی، هستیشناختی و ارزششناختی حقوق فمینیستی و نظام حقوق زن در اسلام برای رسیدن به داوری و ارزیابی شایستهی گزارههای حقوقی ضرورت دارد.
عدالت، برابری، مساوات، امنیت اجتماعی از جمله مفاهیمی است که برای تبیین انتزاعی هدف حقوق از آنها کمک گرفته میشود، ولی چگونگی انطباق این مفاهیم مجرد و کلی با حقایق خارجی و یا مبانی حقوقی مبتنی بر آموزههای معرفتی و هستیشناختی حقوق فمینیستی، مباحث بسیار پیچیده و در بسیاری موارد زمینهی مغلطهآمیزی است که بررسی آن در مجال این نوشتار نیست؛ برای مثال وقتی که فردیت و آزادیها و تمایل زنانه محوریت و اصالت داشته باشد دیگر چیزی به عنوان عدالت یا مساوات و حتی صلح جامعهی بشری و..
ارتباط حقایق معنوی و مادی با اهداف تبعی و نهایی خلقت چنان پیچیده و مرتبط است که امکان تفکیک دنیا از آخرت و دین وجود ندارد، غیر از خدا ـ که به تمام این پیچیدگیها علم و اشراف داردـ هیچ کس نمیتواند برنامهی دقیق و همه جانبهای برای سامانبخشی به نظام حقوقی زنان وضع کند و در نهایت به لحاظ مالکیت و ربوبیت تکوینی و تشریعی خدا هیچ کس حق ندارد در جایگاه قانونگذاری او بنشیند."