چکیده:
اگر چه آیین زرتشتی زمانی دین اصلی ایرانیان به شمار میآمد، بعد از اینکه اعراب بر ایران مسلط شده و دین و آیین جدید اسلام را وارد ایران کردند، آیین سابق به تدریج رو به زوال و افول گذاشت و همچنین انحلال خلافت اسلامی به دولت های کوچک تر و به دنبال آن یورش و استیلای مغول ، باقیماندة جامعه زرتشتی را در ایران بار دیگر در معرض تهدید قرار داد؛ در نتیجه تعدادی از آنان به اجبار جلای وطن کرده ، رهسپار هندوستان شدند. زرتشتیان بعد از ورود اسلام به ایران و گرایش بیشتر مردم این سرزمین به دیانت جدید، به یک اقلیت دینی تبدیل شدند. این روند کاهش جعمیت تعداد آنان از ابتدای حکومت صفویه به شدت محسوس و مشهود است ، تا این که در اواخر قرن نوزدهم میلادی با حمایت پارسیان هند، که در آن برهه از تاریخ از یک موقعیت برجسته اجتماعی و اقتصادی برخوردار بودند و با تلاش فرستادة آنان به نام «مانکجی هاتریا» زرتشتیان ایران از خطر نابودی و انقراض رهایی یافتند. شایان ذکر است که نهضت مشروطیت ایران ، که نهضتی عدالت خواهانه و خواستار نظام پارلمانی بود، زمینه ساز برای حضور اقلیت های دینی از جمله زرتشتیان در جامعه گردید. این اقلیت اجتماعی که در طول سالیان دراز متوسل چنین فرصتی بودند از این موقعیت در حد مطلوب بهره برده و از آن برای رهایی از شرایط نامساعد سیاسی اجتماعی که در آن حضور داشتند، استفاده کردند. برای اینکه طبق قانون اساسی مشروطیت و به موجب اصل هشتم متمم قانون اساسی، تمام مردم ایران بدون توجه به نژاد و مذهب در مقابل قانون یکسان بودند و بدین علت زرتشتیان در نهادینه شدن نهضت مشروطیت و توسعه نهاد های اجتماعی برآمده از مشروطه از لحاظ جان و مال کوتاهی ننمودند و در نتیجه ، این فعالیت های صادقانه دیدگاه جامعه مسلمانان را به اقلیت زرتشتیان دگرگون ساخت ؛ به گونه ای که بعد از گذشت چندین قرن آن ها اندکاندک با مسلمانان اختلاط یافتند و به مرور بیاعتمادی بین مسلمانان و آنان به ویژه بعد از قتل فریدون زرتشتی که از سوی دشمنان مشروطه به قتل رسیده بود از بین رفت .
خلاصه ماشینی:
برای اینکه طبق قانون اساسی مشروطیت و به موجب اصل هشتم متمم قانون اساسی، تمام مردم ایران بدون توجه به نژاد و مذهب در مقابل قانون یکسان بودند و بدین علت زرتشتیان در نهادینه شدن نهضت مشروطیت و توسعۀ نهاد های اجتماعی برآمده از مشروطه از لحاظ جان و مال کوتاهی ننمودند و در نتیجه ، این فعالیت های صادقانه دیدگاه جامعه مسلمانان را به اقلیت زرتشتیان دگرگون ساخت ؛ به گونه ای که بعد از گذشت چندین قرن آن ها اندکاندک با مسلمانان اختلاط یافتند و به مرور بیاعتمادی بین مسلمانان و آنان به ویژه بعد از قتل فریدون زرتشتی که از سوی دشمنان مشروطه به قتل رسیده بود از بین رفت .
مهدی بامداد در شرح رجال ایران در قرون ١٢-١٤ از زبان خود ارباب جمشید چنین نقل کرده است : «در آغاز تأسیس مشروطیت و تدوین قانون اساسی بعضی از نمایندگان چندان تمایلی نداشتند که زرتشتیان نمایند ه ای در مجلس شورای ملی داشته باشند، من پول زیادی به عبدالله بهبهانی که متنفذترین فرد در مجلس بود دادم تا این که بالاخره او راضی شد و اعمال نفوذ کرد که زرتشتیان نماینده داشته باشند.
ارباب کیخسرو شاهرخ ، از شخصیت های مهم زرتشتیان در دورة معاصر، در مورد این که ارباب جمشید هیچ گونه اقدامی در به دست آوردن حقوق زرتشتیان در مجلس شورای ملی انجام نمی داد، در خاطراتش نوشته است : «پس از تصویب قانون اساسی ایران و انجام انتخابات ، روحانیون شیعه ، به خصوص افراد فرهیخته ای مانند سید عبدالله بهبهانی و میرزا محمد طباطبایی که از قدرت زیادی برخوردار بودند، اعتقاد داشتند تنها نمایندگان مسلمان می باید در مجلس حضور یابند.