چکیده:
در این مقاله پس از بررسی بنیان های فرا نظری، دیدگاه های سازه انگاری در مورد روابط بین الملل، سیاست خارجی و فرهنگ، مورد ارزیابی قرار می گیرد.
اینکه چگونه یک رشته دعوای جدید معرفت شناختی و هستی شناختی سازه انگارانه مبنای ارایه رویکرد جدیدی در عرصه روابط بین المللی قرار گرفته است. در مقاله حاضر پیامدهای این امر برای نظم بین الملل، نهادهای بین الملل، فرهنگ جهانی و هویت ها مورد بحث قرار می گیرد. در این نوشته در پاسخ به این پرسش که روش شناسی سازه انگاری در روابط بین الملل بر چه مبنایی عمل می کند؟ این فرضیه را مطرح می کند که «در سازه انگاری واقعیت به عنوان یک برساخته بیناذهنی اجتماعی و حاصل تعامل ساختار و کارگزار در نظر گرفته شده است» و پیامدهای این امر برای تحلیل روابط بین الملل و عملکرد دولت ها در سیاست جهانی ردیابی می شود و در نهایت کارکردهای فرهنگ در تکوین سازه انگارانه نظام بین الملل مورد بررسی قرار می گیرد.
خلاصه ماشینی:
com١٣٥٢) نظر گرفته شده است » و پيامدهاي اين امر براي تحليل روابط بين الملل و عملکرد دولت ها در سياست جهاني رديابي مي شود و در نهايت کارکردهاي فرهنگ در تکوين سازه انگارانه ي نظام بين الملل مورد بررسي قرار مي گيرد.
بنابراين از حيث هستي شناسي از ايده اليسم در مقابل ماترياليسم و از «ذهنيت گرايي ١» در مقابل «عينيت گرايي ٢» دفاع مي کند ( خاتمي ، ٧٠:١٣٧٩-٦٨ )، و در واقع در همين بعد هستي شناسانه است که توجه سازه انگاران عمدتا بر انگاره ها، معاني ، قواعد، رويه ها و هنجارها بوده و بر همين مبناست که به نظر آنها در واقع اين نظام هاي معنايي هستند که تعيين کننده ي چگونگي تفسير کنشگران از محيط هستند (١٩٩٧:٢٢٥ , Wind).
ونت (Wendt) معتقد است که منافع و هويت ها هميشه از طريق فرايند در تعامل هستند، علي رغم اينکه ممکن است در برخي از شرايط بتوان با توجه به ثبات نسبي هويت ها، آنها را مسلم انگاشت ، اما هميشه همچنين نيست و در واقع هويت ها و منافع متحول هستند، وي بر آن است که اين تحول در نظام بين الملل از سه راه صورت مي گيرد: ١ـ نهاد حاکميت که باعث مي شود کنشگران دولتي در شرايط نسبتا آنارشيک هم درجاتي از خويشتنداري داشته باشند؛ ٢ـ رشد همکاري که مي تواند به تحول در هويت ها منجر شود؛ ٣ـ تلاش عامدانه براي تحول هويت هاي خود محور به هويت هاي جمعي .