چکیده:
یکی از رویکردهای مورد توجه در علوم اجتماعی، کارکردگرایی است که بر اساس آن پدیده های اجتماعی، به ویژه دین، مطالعه می شود. این رویکرد ریشه در اثبات گرایی دارد و مدعی است که هر پدیده اجتماعی باید در پرتو نقش و وظیفه عینی ای که در یک نظام دارد بررسی شود، البته نقدهایی از سوی مخالفانش بر آن وارد شده است، هدف از این مقاله نقد مبانی و پیش فرض های این رویکرد در مطالعات دینی است، از این رو ضمن بیان خاستگاه های معرفتی و تاریخی این رویکرد و تعاریفی که کارکردگرایان از دین ارائه داده اند، به نقد این تعاریف و مبانی و پیش فرض های این دیدگاه پرداخته شده است.
خلاصه ماشینی:
بر مبنای این دیدگاه که در علوم اجتماعی و انسانشناسی بیشتر مورد توجه است، بر اساس تعریفی که در دائرةالمعارف دین الیاده از این رویکرد شده است، هر پدیدة اجتماعی باید در پرتو نتیجه و فایده و نقش عینیای که برای یک سیستم و نظام اجتماعی دارد، تبیین شود (Robertson, 1987: 5/ 3230; Bigelow, 1998: 2987).
این رویکرد ریشه در دوران روشنگری و آغاز دوران مدرن و رواج رویکرد علمی به مسائل و اثباتگرایی دارد، با توجه به اینکه در این دوران جنبة معرفتی دین بر اساس مبانی علمی اثباتی بهشدت مورد تردید قرار گرفت و دین به بعد عملی و اخلاقی تحویل برده شد؛ گروهی از دانشمندان هنگام مطالعة دین بیشتر به نقش و وظیفة عینی دین در جامعه و فرد توجه کردند، اینگونه طرز نگرش به دین علاوه بر اثباتگرایان در میان متفکرانی که با توجه به مبنای تفسیرگرایی یا انتقادی دین را بهمثابة پدیدهای فرهنگی و اجتماعی مورد بررسی قرار میدهند رواج دارد.
4 رئالیسم در حوزة جامعهشناسی در جامعهشناسی، از دیدگاه واقعگرایی، علم مجموعهای از مفاهیم نظری است، که برای حل یک مشکل ویژه (مانند چگونگی کارکرد اقتصاد، ذهن انسان، یا سیستم خورشیدی) طراحی و پرورانده شده است (عضدانلو، 1384: 323) و مفاهیمی مانند جامعه، فرهنگ، گروه، و ارزش واقعا وجود دارند و میتوان آنها را مورد بررسی قرار داد (همان: 324) کار امیل دورکیم، بهویژه در قواعد روش جامعهشناسی و خودکشی از نمونههای بارز و الگویی برای این تفکر است؛ که در آن با تأکید بر ساختارها و نهادهای اجتماعی پهندامنه، نهتنها بر این پدیدهها، بر تأثیر آنها در اندیشه و کنش فردی تأکید شده است (ریتزر، 1374: 635).