چکیده:
در این مقاله، پیتر مور علاوه بر زمینهسازی برای رویکرد هرمنوتیکی و
معرفتشناسانه به مجموعه گزارشهای عرفانی، دو هدف اصلی را دنبال میکند: یکی
تشخیص و طبقهبندی خصایص پدیدهشناسانه تجربه عرفانی و دیگری پژوهش در منزلت
هستی شناسانه و معرفتشناسانه این تجربه. اهمیت این مقاله نیز از دو جهت است: یکی
طرح دقیق مباحث فلسفی و دیگری تلاش برای به دست دادن شرح پدیده شناسانه دقیقتر
برای فهم و تحلیل بهتر دادههای خام تجربه عرفانی. علاوه بر این، تلاش مؤلف بر آن است
تا نشان دهد که تلاشهای پیشین برای ارائه چهارچوبی معرفتشناسانه برای مطالعه عرفان از
دقت مفهومی کافی برخوردار نیست. چهارچوبی که بدون آن همه مدعیات مربوط به
وجود هسته مشترک در تجارب عرفانی بیاساس میشود.
خلاصه ماشینی:
"بعلاوه، شرط موفقیت تحلیل یک متن خاص این است که آن را در ارتباط با نظریهها، رفتارها و نهادهایی که احیانا هم خود تجربه و هم راه و روش بازگویی آن را تحت تأثیر قرار میدهند، در نظر گرفت و تأثیرات مورد نظر هم نه فقط تفسیر بلکه انتخاب را نیز دربرمیگیرد، زیرا عارف احتمالا نه تنها نسبت به آنچه از تجربه خویش به یاد میآورد گزینشی عمل میکند، بلکه ــ مخصوصا در نوشتههای درجه دوم ــ در آن جزئیات از تجربهاش که آنها را قابل ثبت و ضبط میداند نیز چنین میکند.
این سخن شاید تا حدودی در باب برخی از گزارشهای درجه اول مربوط به تجربه عرفانی «طبیعی» صادق باشد، ولی بعید است که در مورد بسیاری از تجاربی که گزارش آنها در سنت دینی خاصی تهیه و تنظیم شده صدق کند، بویژه گزارشهایی که مربوط به نوشتههای درجه دوم باشند.
خلاصه، اگر آموزهها و نظریهها واقعا مانعی بر سر راه فهم عارف از تجارب خویش باشند، باید شواهد بسیاری از این مسأله در سنتهای مختلف عرفانی وجود داشته باشد، حال آنکه مسأله برعکس است و عرفا واژگان نظری خود را مددکار خویش در تنظیم و تفسیر تجاربشان میدانند نه مانع و رادع آن.
درست است که عرفا بواسطه تأملورزیهای طولانی در ضمن تجربه بیش از آنکه معمولا تصور میشود، نسبت به مشهودات خود به نظر نقد و شک مینگرند ولی اگر بسادگی میتوان دانست که چرا عرفا در انکار نوع خارجی یا «جسمانی» مشاهدات به عنوان اموری بیمحتوا و بیارزش متفقند، این نیز کاملا روشن است که چرا برایشان ممکن نیست بعضی از انواع لطیفتر آنها را جدی و با ارزش نگیرند، یعنی آنهایی را که از نوع «خیالی» و بویژه «عقلی»اند."