خلاصه ماشینی:
"مقولات دیالوگ و همزبانی تمایز دیالوگ از گفتو گو، بحث، مناظره و جدل چیست؟ دیالوگ را گشودن زبان دل و گوش جان و حکایت درد دل انسانها گفتهاند، با این وصف چرا در این زمانه محتاج دیالوگ شده و از همزبانی دور شدهایم؟ آیا زبان تنها در گفتوگو هویت اصلی خود را اظهار میدارد؟ چگونه تطور و تحول زبان در گفتوگو صورت میپذیرد؟ نگاه پدیدارشناسی هرمنوتیک به زبان چیست؟ چرا امکان رهایی از سنت زبانی وجود ندارد؟ چرا این دیدگاه از سوی هابرماس متهم به نسبیگرایی و از سوی دریدا متهم به متافیزیک حضور میشود؟ دیالوگ کجا و در چه شرایطی ممکن میشود؟ آیا هر زبانی گوش خاص خود را میخواهد، برای نمونه زبان استدلال، گوش استدلال نیوش میخواهد؟ بدین معنا آیا شنیدن بر زبان مقدم است یا اگر زبان لکنت گیرد، گوشها هم سنگین میشود؟ در چه صورت امکان دارد گوش آدمها در یک دورهی تاریخی نسبت به یکدیگر بسته شود؟ آیا در دیالوگ و تفهم بر اساس آن است که حقیقت ظهور مییابد؟ آیا وجود تنها از رهگذر زبان فهمیده شده و به سخن میآید؟ بدین معنا زبان بهعنوان بنیاد همهی نظامهای فرهنگی، اجتماعی، هنری و سیاسی و حقیقت سنن، آیینها و مواریث فرهنگی ملل چگونه میتواند منشأ تفاهم انسانها و اقوام مختلف قرار گیرد؟ آیا نیاز به دستورزبان یا منطقی جهانشمول و جامع و مانع برای دیالوگ و تفاهم هست؟ اگر چنانکه نیچه ساختار متافیزیکی و مفهومی زبان غربی را مانع رسیدن به حقیقت میداند و تفکر شهودی را راهگشا، چگونه میتوان هم دیالوگ و مبتنی بر آن تفاهم ایجاد کرد و هم به حقیقت و همچنین عدم فروکاست اندیشه به مقولهبندی رسید؟ از منظر هابرماس فهم هرمنوتیکی در پی بیان عینیت امور و فهم امور عینی جامعه نیست. آیا ساحت دیالوگ از منظر هرمنوتیکی، فراتر از ساحت مصلحتبینی و تمتع است و بر این اساس دیالوگ جایی در فیزیک و علوم مهندسی، سیاست و تجارت ندارد؟ دیالوگ از این منظر با حکمت عملی، اخلاق یا فرهنگ چه نسبتی دارد؟ چگونه عقل و نظام زندگی با دیالوگ قوام مییابد؟"