خلاصه ماشینی:
"کلیات وهم جمعی آیا انسان میتواند بدون وهم زندگی کند؟ آیا بدون وهم، امکان هیچگونه پیشرفتی برای انسان وجود داشت؟ میان عالم جدید با عوالم قدیم، تفاوتی در حضور وهم وجود دارد؟ هنر چه نسبتی با سرگرمی دارد؟ چرا و چگونه و تحت چه شرایطی صنعت سرگرمی جای هنر را در میان عامهی مردم گرفته است؟ چرا بشر جدید بیشتر از آنکه بخواهد زندگی کند، دوست دارد بازی کند؟ آیا میان مخاطب عام و مخاطب خاص در مورد تفننخواهی تفاوتی وجود دارد و آیا میتوان گفت که خواص به سرگرمی علاقهمند نیستند؟ هنر در عالم وهمی رسانهای چه نقشی دارد و میتواند داشته باشد؟ وجه هنری رسانه کدام است؟ آیا به طور ویژه، رسانه از خصلت آشکارکنندگی هنر، بهرهای دارد؟ در دنیایی که رسانه غالب است و او جای نظمبخشی به مناسبات اجتماعی را دارد، هنر چه نقشی دارد؟ چگونه در دوران جدید، با غلبهی بیمعنایی، هنر (وجودی) تبدیل به هنر زیبا میشود؟ تحت چه نگاهی به حقیقت، درک بیواسطهی هنر از بین رفت و برای ارتباط با هنر، جای آن را بحث نظری در مورد هنر گرفت؟ چگونه در دوران جدید، هنر آشکارکنندهی حقیقت به هنر ایدئولوژیک و عینی و بیبطن تقلیل مییابد؟ (هنری که فقط کارکرد دارد و حتی داعیهی آشکارکرن حقیقتی را هم ندارد) فارق از سود و غرض و مصلحت عملیبودن زیبایی به چه معنی است؟ در نتیجهی این نگاه به هنر، مخاطب، چه نسبتی میتواند با اثری که فایدهای برای او ندارد، برقرا نماید؟"