چکیده:
فضیلت از مهمترین مفاهیم اخلاقی و معدود واژههایی است که محمول گزارههای اخلاقی قرار میگیرند. ارسطو فضایل را با توجه به هدف آنها به دو دسته اخلاقی و عقلانی تقسیم کرد و فضایل عقلانی را ویژگیهای پایدار نفس که با هدف شناخت حقیقت (درستی) بهکار گرفته شوند، دانست. در رویکرد معرفتشناسی فضیلتمحور که در چند دهه اخیر رواج یافته، بر ارزش معرفتی فضایل عقلانی و نقش آنها در صدق باورها تأکید شده است. البته در گونههای مختلف این رویکرد، تلقی یکسانی از این فضایل وجود ندارد. سوسا آنها را از سنخ قوا و استعدادهای معرفتی میداند؛ اما زگزبسکی آنها را از سنخ ویژگیهای رفتاری و خصائص شخصیتی و همچنین جزء فضایل اخلاقی و زیرشاخهای از آنها میداند و هرچند نگاه ارسطویی به فضایل عقلانی را برمیگزیند، تفکیک بین فضایل عقلانی و اخلاقی را برنمیتابد. در این نوشتار برآنیم تا ضمن بررسی رویکردهای گوناگون به فضایل عقلانی ـ با تأکید بر دیدگاه ـ رابطه آنها را با فضایل اخلاقی بررسی کنیم
Virtue is of the most important ethical concepts and among those few words including ethical propositions. Aristotle has divided virtues into two ethical and intellectual classes with regard to their purposes. It was known for him that intellectual virtues were stable features of soul which are used by the purpose of recognizing reality (truth). In virtue-oriented epistemology approach which has been developed during the recent decades, it has been emphasized on epistemological values of intellectual virtues and their role in the truth of beliefs. However, there is not an equal perspective about these virtues in various varieties of this approach. For Sosa they are known as types of power and epistemological talents, but for Zagzebski they are deemed as behavioral features and personality characteristics and as their subcategories of ethical virtues. Although he chooses the Aristotle view about intellectual virtues, he does not accept separation of intellectual and ethical virtues. Analyzing various approaches on intellectual virtues, this paper attempts to investigate Zagzebski’s reasons in equalizing intellectual virtues and ethical ones.
خلاصه ماشینی:
وی ماهیت فضایل عقلانی را چیزی فراتر از قوا و استعدادهای شناختی میداند و برای اثبات این امر از «مسئله ارزش» 1 استفاده میکند که براساس آن، معرفت چیزی برتر از یک باور صادق شانسی است و باید در اثر یک سازوکار درست و ویژه تولید شده باشد تا محصول آن ارزشمند باشد و صرف یک استعداد نمیتواند بیانگر ارزش فضیلت عقلانی باشد: ارزش معرفتی باور صادقی که محصول یک فرآیند معتبر در رسیدن به صدق باشد، از ارزش یک باور صادق که در اثر فرآیندی غیرقابل اعتماد پدید آمده باشد، بیشتر نیست.
وجه ممیز فضیلت عقلانی از دیگر فضایل اخلاقی نیز آن است که همه یا اغلب آنها شامل ملکات انگیزشی هستند که با انگیزش برای «کسب حقیقت» در ارتباطاند و اینها ویژگیهایی هستند که انسان در مواجهۀ شناختی با حقیقت با بهره گرفتن از آنها میتواند باورهای صادقی کسب کند.
(Zagzebski, 1996: 145) وی یک احتمال برای تصحیح سخن ارسطو مطرح میکند و آن اینکه منظور وی، به کاربردن رنج یا لذت در «تعریف» خصایص انسانی بوده است؛ چنانکه خود وی در رساله بدیع، درد را به «یک حالت همراه با رنج» تعریف کرده یا ترس را به «یک رنج یا ناآرامی در اثر یک تصویر ذهنی از یک شر پیشرو» بازشناسنده است و اگر این همان مقصود اصلی ارسطو و امری درست باشد، نهایتا تمایزی بین حالات عقلی و احساسی اثبات میکند که خود زگزبسکی نیز آن را امری پذیرفتنی میداند.
بنابراین وی همان راهی را که ارسطو برای کسب فضایل اخلاقی پیشنهاد کرده بود (تمرین و پرورش)، برای اکتساب فضایل عقلانی هم مناسب میداند؛ بدینصورت که در هر دو، فرد ابتدا از یک انسان فضیلتمند (دارای فضیلت حکمت عملی) تقلید میکند که این تقلید مستلزم تلاش و پرورش عادتهای احساسوار و فعالیتگونه است و در نتیجة آن، افراد به فضیلت متصف میگردند.