چکیده:
یافتن و مقایسه موضوعات مشترک در اشعار اخوان و ابوماضی این فرصت را فراهم میکند، تا از افکار و اندیشههای مشابه این دو شاعر نوگرا پرده برداریم؛ و به این مهم دست یابیم که حد و مرز جغرافیایی، و همچنین فرهنگ و دین متفاوت نزد شاعران مردمی، مانعی برای رسیدن به همسواندیشی نیست. چراکه این دو شاعر ضمن مقدسشمردن اعتقادات خود، فرادینی و فرامرزی میاندیشند، و شعرشان بازتاب ناله و درد مردم جامعهای است که طوفان خفقان و استبداد و استعمار درخت امیدشان را خشکانده است. این دو انسانیت را ارج مینهند، و با نگرش عمیق به محیط پیرامون خویش هستی و آفرینش را به چالش و پرسش میکشند.
خلاصه ماشینی:
ژرفاندیشی اندیشه و تفکر در ادبیات میتواند سطحی باشد، اما برخی شاعران به مسائل اجتماعی و سیاسی نگاهی ژرف و بنیادی دارند، و در آن بسیار درنگ و تأمل میکنند تا به نتیجه والایی دست یابند؛ یا به عبارتی «هر شاعر ممکن است شعر تأملی داشته باشد ولی به شاعری، شاعر تأملی میگوییم که اشعار تأملی او بر دیگر آثارش غلبه داشته باشد؛ و شعری تأملی است که از اندیشه ژرف و عمیق درباره مسائل مربوط به انسان، طبیعت و ماورای طبیعت بحث کند.
«شاعر در هیچ جای قصیده منظور اصلی خود را بیان نکرده؛ سنگ کوچک نماد انسانی است که خود را بیارزش میداند، و گمان میکند ضرر و نفعی در عالم ندارد، او ناله میکند و میخواهد «خودکشی» کند ولی بعد از افتادن از جای خود متوجه میشود که: اگر یک ذره را برگیری از جای همه عالم فرو ریزد سرا پای» (میرقادری، 1385: 134) و اخوان میسراید: سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت سرها در گریبان است کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را نگه جز پیش پا را دید، نتواند که ره تاریک و لغزان است که سرما سخت سوزان است نفس، کز گرمگاه سینه میآید برون، ابری شود تاریک چو دیوار ایستد در پیش چشمانت نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم ز چشم دوستان دور یا نزدیک؟ مسیحای جوانمرد من!