چکیده:
سیاست خارجی در مقایسه با امور داخلی، حوزهای است که نومحافظه کاران در آمریکا از دهه 1970 به بعد تمرکز بیشتر نسبت به آن مبذول داشته و معتقد بودند که استثناءگرایی آمریکایی بویژه بعد از فروپاشی شوروی این فرصت را برای آنها فراهم آورده که ارزش های آمریکایی را در سطح بین المللی با توجه به موقعیت هژمونیک آن در جهان اعمال نمایند. حادثه یازدهم سپتامبر 2001 فرصتی مناسب را برای عملیاتی کردن این ایده های انباشت شده فراهم آورد که آن را می توان خیزش هژمونی آمریکایی در قرن بیست و یکم نام نهاد که از نظر این گروه، آمریکا نه تنها برای جهان امن تر بلکه برای جهان بهتر فعالیت خواهد کرد. با اتمام حاکمیت هشت ساله سیاست خارجی دولت بوش، ارزیابی ها از این سیاست ها نشان می دهد که این سیاست ها با محدودیت های داخلی و خارجی متعدد مواجه بوده است که تغییر در آنها را اجتناب ناپذیر می کرد تحولات عینی سیاست خارجی دور دوم دولت بوش و همچنین استمرار برخی از آنها موارد مویدی بر این محدودیت ها است
In contrast to domestic affairs, foreign policy is a field in which neoconservatives in the United States have focused more on it since the 1970s, believing that American exceptions, especially after the collapse of the Soviet Union, provided them with an opportunity to make American values Internationally, in accordance with its hegemonic position in the world. The September 11th, 2001 incident, provided an opportunity for the operation of these accumulated ideas, which could be called the rise of the 21st century American hegemony, in which the United States, not only for the safer world, but also for the better functioning world will do. Following the eight-year rule of the Bush administration's foreign policy, evaluations of these policies show that these policies were faced with numerous internal and external constraints that the change would inevitably be. The objective developments in the Bush administration's second-round foreign policy As well as the continuation of some of them, the reasons for these restrictions are
خلاصه ماشینی:
"در پنجم دسامبر 2005،کمیسیونرهای یازده سپتامبر که فعالیت خود را به عنوان یک موسسه خصوصی ادامه میدادند پروژه"گفتمان عمومی یازده سپتامبر"را مطرح کردند که دولت بوش در راستای تشویق جاهطلبیهای نومحافظهکارانه تندرو به این طرح جایزه داد )4002,setatS detinU eht nopU skcattA tsirorreT no noissimmoC lanotaN( در حقیقت این اقدام را باید شکستی واقعی برای دیپلماسی عمومی آمریکا دانست و ثابت کرد تلاشی که آمریکا برای اینکه بقیه جهان را به پیروی از رسالت خویش ترغیب نماید،چالش برانگیز بوده است.
تغییر در دور دوم ریاستجمهوری دولت بوش در سیاست خارجی عمدتا ناشی از مسایل ذیل بوده است:1-مشکلات موجود در عراق،رهیافت نظامیگرایی کمتر را نسبت به ایران و کره شمالی و از طرفی بازگشت نسبی به چند جانبهگرایی در خصوص سوریه را نشان میداد که حاکی از درک آن دولت از محدودیتهای عمل یک جانبهگرایی بود؛2-درصد پایین حمایت عمومی از سیاست خارجی یکجانبهگرایانه و تداوم هزینههای انسانی و مالی جنگ، محدودیتهای شدید سیاسی را در جهت اولویت دادن به عامل نظامی در پیشبرد جنگ علیه تروریسم ایجاد کرده بود؛3-دستور کار جاهطلبانه داخلی بوش،اصلاح نظام تامین اجتماعی، اصلاحات در خصوص حقوق جزا،کاهش مالیاتها و مسئله جنجالبرانگیز نامزدهای دادگاه عالی که با بدهی مالی در حال رشد ترکیب شده بود،ظرفیت دسترسی به منابع مالی و سیاسی را برای صرف کردن در پروژههای جنجالبرانگیز نظامی محدود کرده بود.
هزینههای هنگفت جنگ در افغانستان و عراق بدون آنکه چشماندازی روشن از پیروزی را در این کشورها نمایان سازد نشان داد که ایدههای جنگ پیشگیرانه و تغییر رژیم به منظور مهندسی اجتماعی در کشورهای خاورمیانه با شکست روبرو شده است و این چالشی بزرگ برای نومحافظهکارانی بود که در تلاش بودند سیاست خارجی دولت بوش را تحت نفوذ ایدههای خود قرار دهند."