چکیده:
بهدنبال پدیدآمدن و رشد چشمگیر رایانهها از اواسط سدۀ گذشتۀ میلادی، این تصور بهوجود آمد که پیشرفتهای مذکور به نقطهای خواهد انجامید که در آن با همین روشهای مطرح در علوم رایانه، میتوان هوش انسانی را بهصورت هوش مصنوعی بازسازی کرد و رایانهها قادر به انجام اموری خواهند بود که از موجود هوشمندی مانند انسان برمیآید. در میان دانشمندان علوم رایانهای، این پروژه با عنوان «هوش مصنوعی» (AI) شهرت یافت و نظریات گوناگونی پیرامون امکان موفقیت آن مطرح شد؛ گسترۀ وسیعی از نظریات که در میان آنها اختلافهای شایانتوجهی وجود دارد، تا جایی که برخی امکان آنرا انکار کردند و گروه دیگری بهگونهای افراطی معتقدند که این پروژه به موفقیت نائل شده است و حتی همین رایانههای امروزی دارای هوش هستند و بهخوبی فکر میکنند. دو رویکرد اصلی در زمینۀ ایجاد هوش مصنوعی وجود دارد: «نشانهگرایی» و «پیوندگرایی». در این مقاله تلاش میکنیم تا ضمن تبیین فلسفی رایجترین دیدگاهها در زمینۀ رابطۀ ذهن و بدن، هم در حوزۀ فلسفی غربی و هم اسلامی، امکان تحقق هوش مصنوعی را بر مبنای هرکدام از این دیدگاهها، بهصورت مجزا و با توجه به دو رویکرد نشانهگرایی و پیوندگرایی بررسی کنیم.
خلاصه ماشینی:
روشن است که آنچه به لحاظ فلسفي مورد مناقشه است ، همان رويکرد قـوي بـه مسـئلة هوش مصنوعي است وگرنه با نتايج تجربي به دست آمده، هـيچ کـس منکـر ايـن نيسـت کـه رايانه ها امروزه در برخي زمينه ها (مانند سـرعت و دقـت محاسـبات جبـري) حتـي از انسـان پيشي گرفته اند، اما دربارة اينکه آيا اين اعمال همراه با اوصاف ذهني متعلـق بـه انسـان، ماننـد آگاهي ، فکر و ...
ما در اين بخش ديدگاههاي عمدة رايج در ارتباط با مسئلة ذهن و بـدن را بـا تفکيـک دو حوزة فکري غربي و اسلامي مي آوريم و به طور مختصـر و تنهـا در حـدي کـه در پاسـخ بـه مسئلة معهودمان چارهساز شوند با مباني آنها آشنا مي شـويم و در بخـش آينـده از ايـن مبـاني براي پاسخگويي به مسئلة امکان هوش مصنوعي با توجه به هر ديـدگاه بهـره مـي گيـريم .
اين تفاوت مهم بين دو ديـدگاه موجـب مـي شـود تـا يکـي از ايـرادات اساسـي کـه بـه رفتارگرايي وارد بود (که بر مبناي آن تنها به وروديها و خروجي ها نگاه مي کرد و به اتفاقـات دروني سيستم کاري نداشت ) ديگر بر کارکردگرايي وارد نباشد و به همين دليـل ايـن ديـدگاه بسيار مقبولتر از رفتارگرايي و حتي ساير ديـدگاههـاي رقيـب واقـع شـد و بنـا بـر گـزارش چرچلند: «کارکردگرايي نزد فيلسوفان، روانشناسان شناخت و پژوهشـگران هـوش مصـنوعي پذيرفته ترين نظرية ذهن است » (چرچلند، ١٣٨٦: ٦٩).