چکیده:
شوپنهاور در کتاب ریشه چهار وجهی اصل جهت کافی، تفسیر کانت از اصل علیت را مطابق با بیانی که در بخش اصول فاهمه محض و در آنالوژی دوم آمده مورد انتقاد قرار داده است، این انتقادات در سه محور اصلی مطرح شده است. این نوشتار با بررسی انتقادات مذکور میکوشد تا از تبیین کانتی دفاع کند و نشان دهد که شوپنهاور به دریافت درستی از استدلالات کانت نرسیده است. اگر چه در این نوشتار موقعیت کانت در برابر نقدهای شوپنهاور تقویت شده است ولی نگارنده در صدد بیان این نکته است که دیدگاه کانت علیت را از معنای اصیل آن جدا میکند و معنای دیگری به آن میبخشد که با مقصودی که فلاسفه از طرح بحث علیت داشتهاند سازگار نیست و از این رو نقدی از افقی دیگر به بیان کانت وارد است.
خلاصه ماشینی:
اگر وی (فیشته ) تنها کمی از معنای نقادی عقل محض را- کتـابی کـه وی را فیلسـوف ساخت - درک کرده بود، باید میفهمید که آموزه اصلی آن این گونه است : «اصل جهت کافی» آن گونه که در سراسر فلسفه مدرسی ادعا میشود یک حقیقت جاودان ٢ نیست یعنی واجد اعتباری نامشروط قبل از جهان ، بیـرون از جهـان و مـافوق جهـان نیسـت ، بلکـه تنهـا اعتباری مشروط و نسبی و محدود به پدیدارها دارد و در قالب ارتباط ضروری مکان و زمـان ، یـا در قالب قانون علیت یا در قانون زمینه شناخت ظهور پیدا کند.
١. شوپنهاور تفاوت دو سلسله ادراکات حاصل از نگاه به خانـه و حرکـت کشـتی را در این میداند که در مورد اخیر، تغییر از بدن خود مشاهده کننده آغاز میشـود و از آنجـا کـه بدن نیز خود ابژه ای در میان ابژه هاست پس خود تابع قوانین جهان است و کانـت از اینکـه توالی ادراکات اجزاء خانه برگشت پذیر است نتیجه میگیرد که ایـن تـوالی ابژکتیـو نیسـت یعنی تابع علیت نیست .
اما شوپنهاور میگویـد ایـن سلسله نیز به کارکرد چشم و تابش نور و ارتباط متقابل بدن و سـاختمان بسـتگی دارد کـه این همه خود تابع قوانین نور و فیزیولوژی چشم است یعنی تـابع علیـت اسـت و تفـاوتی میان این دو مثال از منظر مقوله علیت نیست .