چکیده:
عارفان مسلمان با تکیه بر هر دو معیار وحدت و کثرت، به عرصة سیاست روی آوردهاند. آنان با تأکید بر ضرورت عرفان برای سیاستمداران و سیاست برای عارفان، به تبیین ویژگیهای «عارف سیاستمدار» پرداختهاند. صوفیان نخستین از همان آغاز در گفتارها و رفتارهای خود، به این مهم توجه داشتهاند و با نگاه اجتماعی، صوفیان را به مردمداری و عدالت و عطوفت با مریدان دعوت کردهاند. با توجه به اینکه صوفیان آن عصر در زمان برخی خلفای ستمگر اموی و عباسی میزیستند، با تشریح ویژگیهای حاکم عارف و الگوسازی از پیامبران الهی و مجاهدان صدر اسلام در امور زمامداری، سعی در روشن ساختن چهرة حقیقی حکومت اسلامی داشتهاند. در این مقاله، با توجه به منابع دست اول و برای نزدیکسازی موضوع به سرچشمهها، محدودة تاریخی پژوهش را تا پایان قرن چهارم تعیین کردهایم و نگاه ما به اقوال و آثار صوفیانی نظیر حسن بصری، فضیل عیاض، حارث محاسبی، ذوالنون مصری، یحیی بن معاذ، ابوحاتم رازی، بایزید بسطامی، سهل تستری، ابوسعید خراز، ترمذی، جنید، شبلی، کلاباذی، سراج، مکی، خرگوشی، و سلمی متوجه است.
خلاصه ماشینی:
در این مقاله ، با توجه بـه منـابع دسـت اول و بـرای نزدیک سازی موضوع به سرچشمه ها، محدودة تاریخی پژوهش را تا پایان قرن چهارم تعیین کرده ایم و نگاه ما به اقوال و آثار صوفیانی نظیر حسن بصری ، فضیل عیاض ، حـارث محاسـبی ، ذوالنـون مصـری ، یحیی بن معاذ، ابوحاتم رازی ، بایزید بسطامی ، سهل تستری ، ابوسعید خـراز، ترمـذی ، جنیـد، شـبلی ، کلاباذی ، سراج ، مکی، خرگوشی ، و سلمی متوجه است .
سراج همچنین معتقد است که قدرت و مقام نباید عارف را مشغول سـازد و در این مورد به داستان سلیمان (ع ) اشاره میکند که به علت سرگرم شـدن بـا اسـب هـا نمازش قضا شد و بـه عقوبـت ایـن کـار، همـۀ آنهـا را گـردن زد و خداونـد خورشـید را بازگرداند تا او نمازش را به جای آورد (همان : ٤٠١).
سلمی با اشاره به صفات درونـی عـارف ، آنهـا را موجـب رفعـت منزلـت وی قلمـداد میکند، چنان که تواضع در نفس را مقدمۀ رفعت از جانب خدا میدانـد (سـلمی ، ١٣٧٢ ق : ٧٦، ٣٥٢، ٣٦٧، ٤٦١؛ همـان ، ١٩٩٧ م : ١١٩-١٢٠) و اخلاص ظاهر و باطن در پیشـگاه خـدا را موجب محبوبیت و عزت در میان مردم میبیند (همان : ١٣٧٢ ق : ٢٥٠ و ٣٨٦؛ ١٤٢١ ق ، ج ١: ٤٣٣؛ ١٣٨٨، ج ٣: ١١١) و خدمت در راه حق را موجب مخدوم شدن میخواند (همان ، ١٣٨٨، / ج ٣: ١١١) و اطاعت از خدا را موجب مطیع شدن همۀ عالم برای او تلقی میکنـد (همـان : ١٦٤) و ترس از خداوند را سبب هیبت عارف و ترس همۀ عالم از او میداند (همـان ، ١٣٧٢ ق : ٢٨٠-٢٨١؛ ١٤٢١ ق ، ج ١: ٣٩٤) و مینویسد: «من رفع ظل نفسه عن نفسه عاش النـاس فی ظله » (همان ، ١٣٧٢ق : ٣٦٧) و نیز «من استغنی بالله أحوج الله الخلق إلیه » (همان : ٣٨٣).