خلاصه ماشینی:
به علاوه اهمیت دیگر این کتاب که لازم است آن را بررسی کنیم در این است که ابن رشد در این کتاب ضمن پژوهش و بررسی در مورد آنچه آن را نگرش فلسفی ـ و در حقیقت فلسفه ارسطو ـ میداند از آراء و نظریات خویش نیز که اصالت اندیشه فلسفیاش را در بخشهای مختلف روشن میسازد پرده برمیدارد زیرا آن گونه که در فصل بعدی بیان خواهیم کرد میبینیم ابنرشد از گفتههای ارسطو تعبیرات دیگری نظیر «به نیابت» از او در مورد آنچه «اعتقاد او اقتضاء میکند» دارد.
غزالی هدف ایدئولوژیکی و روش براندازانه خود را در برخورد با متون این فلسفه پنهان نمیکند و تصریح میکند: من به عنوان یک خصم ابطال کننده علیه فلاسفه وارد عمل میشوم نه به عنوان یک مخالف اثبات کننده،[من] از طریق الزام های مختلف اعتقادات مورد قطع و یقین آنها را ابطال میکنم، گاهی آنها را از طریق مذهب معتزله و گاهی مذهبکرامیه4 و یا واقفیه5 به الزام وامیدارم و صرفا در مقام دفاع از یک مذهب خاص اقدام به این کار نمیکنم بلکه همه مذاهب را مجموعه واحد و یکپارچهای در مقابل آنها[فلاسفه] قرار میدهم، چون سایر فرقهها ممکن است در جزییات با ما مخالف باشند ولی فلاسفه نسبت به اصول دین تعرض میکنند بنابراین باید در مقابل آنها همه از همدیگر پشتیبانی کنیم زیرا هنگام سختی ها کینهها نیز از بین میرود.
این از یک سو ولی از سوی دیگر این رشد خود مسأله مورد طرح را تصحیح میکند: بنابراین غزالی آن گونه که ادعا شده است بر محور «آشکارسازی تناقضات آراء و نظریات معلم اول و فیلسوف مطلق ارسطو» عمل نکرده است،9 بلکه او تنها با آراء و دیدگاههای ابنسینا که علم الهی را تا سطح علم کلام و روش جدالی آن تنزل میدهد وارد چالش میشود.