چکیده:
عموم محققان، علامه طباطبایی را بیشتر با کتاب المیزان فی تفسیر القرآن میشناسند؛ اما آنچه درباره ایشان کمتر بیان شده، آن است که این مفسر بزرگ قرن، قبل از نگارش این تفسیر، کتاب تفسیر البیان فی الموافقه بین الحدیث و القرآن را به رشته تحریر در آورده است. سوالی که در اینجا مطرح است آن است که علت این تالیف دوباره تفسیر چیست؟ در این مقاله با روش توصیفی – تحلیلی به روش شناسی تفسیر البیان و مقایسه اجمالی آن با تفسیر المیزان و نیز ویژگیهایی که این تفسیر را از تفسیر المیزان متمایز ساخته است، میپردازیم. به نظر نگارندگان، از آنجا که تالیف کتاب از سوی علامه طباطبایی بنا بر موقعیت شناسی و درک نیازهای روز بود؛ زمانی که وی هجمه شدید دشمنان برای نشان دادن مخالفت قرآن و احادیث را مشاهده کرد، برای پاسخگویی به این یاوه گوییها تفسیر البیان را تالیف کرد. همین مفسر، زمانی که خرده گیری مخالفان شیعه نسبت به فقدان یک تفسیر فاخر اجتهادی و جامع در میان شیعه را مشاهده کرد، به تالیف تفسیر المیزان همت گماشت. همچنین وی در عین اینکه به مسائل عقلی در این تفسیر توجه ویژه داشت، از پرداختن به روایات نیز غافل نبود و معتقد بود اساس روش او در این تفسیر، همان روشی است که ائمه(ع) در روایات ما را به آن رهنمون شدهاند. لذا میتوان گفت که تفاوت دغدغه اصلی علامه در زمان تالیف این دو اثر فاخر، موجب تفاوتهای شکلی و ساختاری میان آن ها شده است.
Most of the scholars، know Allamah Tabatabaei mostly through his interpretation «Al–Mizan–fi–tafsire–al-Quran”. But what is less expressed about him is that: he had written the interpretation “Al-Bayan” before writing the “Al - Mizan”. The question here is: what is the cause of authoring» Al–Mizan”? In this paper، with descriptive – analytical method، we focus on the methodology of «Al-Bayan Interpretation»، and briefly compare it to the «Al-Mizan interpretation»، and also determine the features that has made this interpretation distinguished from «Al–Mizan”. According to the article، since Allamah-Tabatabaei authored his books according to his understanding of the daily needs، when he observed the severe attack of Islam enemies to the Quran and Hadith، wrote “Al-bayan” to defend against the attack. He authored “Al-mizan”، when he saw the lack of a fine، intellectual and comprehensive interpretation among the Shia. It is worth noting that while he gave a particular attention to the logical issues in this interpretation، he didn’t neglect to consider the narratives. The way based on which he wrote his interpretation was the same way to which our imams have leaded us. One can say his different concerns at the time of writing these two fine works، is the cause of structural and formal difference between the two.
خلاصه ماشینی:
علامـه در تبيـين روش تفسـيري خود در مقدمه اين کتاب مدعي است که تنها روش صحيح تفسـير قـرآن کـريم ، يعنـي همان تفسير «قرآن به قرآن » را ارائه کرده اسـت [٢٦، ج ١، ص ١١-١٢].
در ميان مفسران قـرن اخير، اين روش جايگاه ويژه اي پيدا کرده است به طوري کـه برخـي تفسـيرها همچـون الميزان في تفسير القرآن علامه طباطبايي و تفسير الفرقان في تفسير القـرآن بـالقرآن و السنۀ محمد صادقي تهراني و التفسير القرآني للقرآن عبدالکريم خطيـب و آلاء الـرحمن ١.
نداشتن مقدمه اي در علوم قرآني معمولا رسم مفسران چنين است که ديدگاه هاي مربوط به امهات بحث هاي علوم قرآنـي را در مقدمه تفسير خود و يا در خلال آن مطرح ميکنند [نـک : ٢٩، ج ١، ص ٣؛ ٣٢، ج ١، ص ١-٧٨] و تفسير الميزان علامه طباطبايي نيـز از ايـن امـر مسـتثني نيسـت و ايشـان ضمن مقدمه اي پربار در ابتداي آن ، روش خود در ايـن تفسـير و ملزومـات آن را تبيـين ميکند [نک : ٢٦، ج ١، ص ٤-١٤] و در کنار آن مطالبي بسيار مفيـد بـراي علاقـه منـدان مباحث دقيق و لطيف قرآني ارائه ميدهد به گونه اي که اگر کسي آن را چندين بـار هـم مطالعه کند، در هر بار نکته جديدي به دست ميآورد.
٥. ذکر روايات به عنوان مؤيد بحث هاي تفسيري علامه در برخي موارد از تفسير البيان نيز همانند شيؤە تفسيري خود در الميزان پـس از بيان مطالب تفسيري، رواياتي را با تأکيد بر مؤيد بودن آن ها نقل ميکند گرچه بـاز هـم تفکيکي ميان آن ها وجود ندارد.