خلاصه ماشینی:
"اما نه،کلیم در معنای مخصوص به خود شاعریست واقعگرا مثلا مثنوی جالبی که در توصیف قحطی دکن سروده بخوانید(دیوان کلیم،چاپ پرتو بیضائی،ص 356 به بعد)از آن جمله این ابیات است: در آمد رستخیز لشگر از جا چه لشگتند سیلی بی محابا دکن را شد محیط آن بحر خونخوار کهن زورق به طوفان شد گرفتار بزرگ و خرد آنجا در غم جان بسان اهل کشتی گاه طوفان سلامت زان ولایت روی بر تافت خرابی در وی از هر سوی ره یافت ز یک سو موج لشگرهای شاهی ز دیگ سو فلک در کینه خواهی مزاج عالم از خشگی چنان شد که سیل بادیه ریگ روان شد رطوبت رخت بست از زیر افلاک سفالین تا به ای شد عالم خاک ز کشت و کار دهقان کس چه گوید؟ در این تا به کدامین دانه روید؟ در این دشت آنقدر تخمی که افتاد همه یکجا شد و یک نخل برداد کدامین نخل؟نخل قحطی عام که برگ اوست بی برگی ایام چوکار زندگی شد در جهان تنگ سوی ملک عدمـ کردند آهنگ و با جاروب رفت و روی برداشت در این محنت سرا یک زنده نگذاشت به خاک افتاده هر سو مرده عریان چوگاه بر گریزان صحن بستان سیاهان دکن چون موج سوهان فتاده در گذرها خشک و عریان برون نارفتن از منزل فتوحی است کنون هر کوچهای سوهان روحی است چو خاشاک وجود بیبقا سوخت وبا را شعله دیگر کمتر افروخت مزاج دهر از اخلاط پر بود اجل یک چند دست و تیغش آسود به باقیماندههای تیغ ایام سرآمد خشکسالی کام و ناکام بهاری آمد و گلخن چمن شد نه سال نو همه غمها کهن شد بهار آن مطرب پرکارتر دست ز باران تار بر چنگ فلک بست (به تصویر صفحه مراجعه شود) جهان زین ساز پر برگ و نوا شد نوای عیش از دل غمزدا شد بدین گونه تابلویی متحرک و مؤثر از جنگ،ویرانی،خشکسالی،قحطی،بیماری عمومی وبا،و مرگ و میر همگی،سپس آمدن بهار و آغاز یک زندگی دیگر را ترسیم و تصویر نموده است،ولی اینجا هم که نعش سیاهان دکن را«سوهان روح»مینامد باز با همان طنز تلخ روبرو هستیم،ضمن توصیف مرگ و میر همه گیر چنین میسراید: اگر شهری فنا گردد سراسر کراگور وکفن گردد میسر؟ کفن را تا کفن دوز آورد پیش ببیند پاره رخت هستی خویش به کار خود بدی مشغول غسال که دست از زندگی شستی در آن حال فغان اندر دهان نوحه گر بود که در کوی خموشانش گذر بود چو گور کنده را آماده دیدی در آنجا گور کن خود را کشیدی به مهمانخانهء خاک از پی هم ز بس مهمان فرستد مرگ هر دم زمین چون میزبان تنگ مأوا خجالت میکشد از تنگی جا!"