چکیده:
نظریة عدالت جان رالز با رویه ای برساخت گرایانه ارائه و صورتبندی شده است . رالز ادعـا مـی کنـد کـه رویه ی برساخت گرایانه خود را بدون پیش فرضهای متافیزیکی بیان کرده است . برای بررسی ادعای رالـز، رویة برساخت گرایانة او در سه مرحله پی گیری می شود: ١- در کتاب نظریه ای درباره عدالت ، رالز درصدد رسیدن به اصول اخلاقی ، با توجه به موقعیت اولیه است ؛ موقعیتی که حتی می تواند اصول اخلاقی دیگری را نیز ارائه کند، همچنین او برداشت های متافیزیکی را در مورد طبیعت انسان با توجـه بـه موقعیـت اولیـه بیان می کند. ٢- در مقاله «برساخت گرایی کانتی در نظریه اخلاقی »، در بحث از این نوشته به تحـول رویـة رالز اشاره می شود که درآن، موقعیت اولیه کم رنگ شده و ایدههای شهودی جوامع دموکراتیک مـورد نظـر قرار می گیرد. ٣- در کتاب لیبرالیسم سیاسی ، تحول رویة رالز آشکارتر می شود؛ در آنجا نیـز ایـن رویـه بـا توجه به اجماع همپوش و عقل عمومی بررسی می شود. نهایتا به این نتیجه مـی رسـیم : حتـی در لیبرالیسـم سیاسی که رالز می خواهد عدالت سیاسی و نه متافیزیکی بیان کند، نمی تواند بدون پیش فـرض متـافیزیکی ، مفهومی از عدالت را بیان کند و در نتیجه رویة برساخت گرایانة رالز، به رغم نظـر خـود او رویـه ای نـاقص است و کامل نیست
خلاصه ماشینی:
برای بررسی ادعای رالـز، رویة برساخت گرایانة او در سه مرحله پی گیری می شود: ١- در کتاب نظریه ای درباره عدالت ، رالز درصدد رسیدن به اصول اخلاقی ، با توجه به موقعیت اولیه است ؛ موقعیتی که حتی می تواند اصول اخلاقی دیگری را نیز ارائه کند، همچنین او برداشت های متافیزیکی را در مورد طبیعت انسان با توجـه بـه موقعیـت اولیـه بیان می کند.
مارکس ، برای توضیح ریشه ها و علل پیدایی ایده های بشری ، به ساختارهای اجتماعی توجه دارد، و پرسش هایی اساسی در ایـن مـورد مطـرح مـی کنـد: چـه ارتبـاطی میـان جامعـه و ساختارهای اجتماعی وجود دارد؟ آیا ساختار اجتماعی بیشتر بر شناخت طبیعت تأثیرگـذار است یا بر شناخت فرهنگ ؟ چه نوع نیروی اجتماعی ، ایجاد کننده شـناخت اسـت ؟ و چـه نوع تحلیلی از جامعه ، عامل چنین نیروهای اجتماعی را آشکار می سازد؟ (Ibid) برساخت گرایی اجتماعی ، دیدگاهی در مورد ماهیت شناخت علمـی ارائـه مـی کنـد کـه مورد قبول بسیاری از فیلسوفان علم است .
بنابراین ، به نظر او، این مفهومی سیاسی است و نه متافیزیکی ، و اگر اینگونه باشد مـی تـوان به اجماع همپوش در مورد اصول عـدالت رسـید، و بـرای رسـیدن بـه ایـن امـر در کتـاب لیبرالیسم سیاسی و کتاب بعدی خود عدالت به مثابه انصاف بـه «فرهنـگ سیاسـی عمـومی جامعه دموکراتیک و سنت های تفسیر قانون اساسی آن » توجه می کند تا «ایـده هـای آشـنای معینی را به دست آورد» (رالز، ١٣٨٣: ٢٧) و بـه برداشـتی از عـدالت سیاسـی برسـد.