چکیده:
"ریختشناسی" یکی از مباحث اساسی نقد ساختاری است کهدر آن منتقد در پی یافتن روابط میان ساختار داستان است. این مبحث را نخستین بار ولادیمیر پراپ با الهام از اندیشههای فردینان دو سوسور در بحث ساختارشناسی زبان وارد عرصه نقد ادبی کرد. وی که اساس کارش را بر پایه اعمال شخصیتهای موجود در داستان «قصههای پریان» قرار داد، پس از تجزیه و تحلیل کنشها و کارکردهای این داستانها، به وضوح دریافت که همه داستانها از قوانین و ساختار واحدی تبعیت میکنند، و میتوان این قوانین ساختاری را به عنوان فرمولی کلی درباره داستانهای سایر ملل نیز به کار برد. این مقاله با تجزیه و تحلیل ساختاری داستان «جمشید و خورشید» که یکی از سرودههای موفق ادبیات غنایی فارسی است، سعی میکند تا با بررسی کارکردها و سیر توالی آنها در هر نقش و مقایسه با نظریه پراپ، به میزان انطباق این کارکردها با نقشها و خویشکاریهای موجود در داستان دست یابد.
خلاصه ماشینی:
بنابراین در این داستان نیز فغفور چین به دنبال عزم و تصمیم جمشید برای یافتن معشوقهاش، با وجود بیمیلی به جمشید اجازه میدهد تا عازم روم شود و مقدمات سفر او را مهیا میکند: ملک را گشت معلوم این روایتنهاد آنگه ملک ساز ره آغازهزار اشتر همه دیبای چین بارز نزدیکان دوراندیش بخرد که با او در نمیگیرد حکایتبه یک مه کرد برگ رفتنش سازهزار استر سلاح و گنج و دینارروان کرد اندر آن موکب تنی صد (ساوجی، 1348: 33) عزیمت↑ پراپ میگوید: «"عزیمت" معنایی متفاوت از غیبت موقت، که خود یکی از عناصر قصه است دارد.
در این داستان نیز شاه پریان با آگاهی از مشکل جمشید به او سه تار مو هدیه میدهد تا هنگام بروز مشکل آن را در آتش افکند: دو درج آورد پر یاقوت احمر سه تا تار از کمند زلف مشکینبه جم گفت این دو درج و این سه تا تاراگر وقتی شود وقتت مشوش که هریک بود برجی پر ز اخترکه هر یک داشت صد تا تار در چینبه یاد زلف من نیکو نگه دارز زلف من فکن تاری در آتش (همان: 40) عزیمت↑ در این قسمت از داستان، ملک جمشید تصمیم میگیرد تا با وجود تمام سختیهای پیش رو، این مسیر را بپیماید: ملک بر بست بار خود از آن بومهمی راندند ز آن خونخوار بیدا سر اندر ره نهاد و روی در رومز ناگه تیغ کوهی گشت پیدا (همان: 42) عامل جادویی خدمت خود را تقدیم میدارد9F جمشید در ادامه مسیر به هنگام عبور از دریا راه خود را گم میکند، و در دریا سرگردان میشود: ز پیکان آتشی در دم برافروختهمان دم گشت پیدا ناز پروردملک جم را به یک دم نازپرورددرآمد بادپایی بحر پیماپری گفت ای براق باد رفتارحبابآسا روان شو بر سر آب بر آتش عنبرین موی پری سوختبه پیش جم سلام بانو آوردپیاده تا لب دریا بیاوردچو باد نوبهار از روی دریازمانی مسند جمشید بردارچو برق اندر پی من زود بشتاب (ساوجی، 1348: 50-52) راه به قهرمان نشان داده میشود (4G) پراپ در تحلیل این قسمت میگوید: «تقریبا در تمام افسانههای جادویی، یک عنصر کمکی و یاری دهنده دیده میشود که به نوعی، قهرمان را حمایت و مشکل را کارسازی میکند ولی این یاری و حمایت، همیشه جنبه جادویی و ماورایی ندارد»(خدیش، 1387 : 88)؛ بلکه گاهی «قهرمان به مکان چیزی که در جستوجوی آن است انتقال داده میشود، یا راهنمایی میشود»(پراپ،1368 :107).