چکیده:
در بلاغت سنتی، دو سطح معنایی واژهها و گزارهها با اصطلاحاتی چون معنای ظاهری و باطنی، معنای حقیقی و مجازی، معنای اولیه و ثانویه، و دلالت صریح و دلالت ضمنی شناخته میشوند. علم معانی که در کنار بیان و بدیع، یکی از اصلیترین شاخههای علوم بلاغی است، کارکرد مجـازی جملات و دلالتهای ضـمنی آن را بازمیشناسد. مبـانی این علم نشان میدهد گاه افق معنایی متن از طریق دلالتهای ضمنی جملات حاصل میشود. ازآنجاکه در علم معانی دلالتمندی سخن با توجه به حال مخاطب و اقتضـای موضوع دریافت میشود، با دستهبندی گروههـای همسخن و تحلیل گفتوگوهای آنان در موقعیتهای مختلف داستان میتوان به طور مشخص و مستدل به معانی مجازی گفتوگوها و کارکرد هنری آن دست یافت؛ چنانکه در داستان رستم و اسفندیار میتوان استدلال کرد: 1. پردازش درونمایه و تأثیر عاطفی داستان رستم و اسفندیار بر معانی مجازی گفتوگوها استوار است. 2. گفتوگوهایی که در معنای حقیقی و اولیه فهمیده میشوند، یا کارکرد داستانی دارند و به نقاط فصل و وصلی شبیه هستند که رویدادها را به یکدیگر متصـل میکنند یا کارکرد عاطـفی دارند و احساسات شخصیتها را به صورت مستقیم بیان میکنند. 3. طیف دلالتهای ضمنی میتواند درونمایة داستـان، کانون عاطفی روایت، وضعیت تراژیکی داستـان و ویژگیهای شخصیتها را در دادههای کمی و عینی بازنماید؛ چنانکه زیربنای مشترک معانی مجازی کلام اسفندیار، اعتراض و انتقاد از دو قدرت مسلم شاهنامه ـ رستم و گشتاسب ـ است و ایستادگی او را در برابر سنت حماسی فاش میکند؛ یا بسامد تقریبا یکسان معانی «مقاومت» و «سازش» در گفتوگوهای رستم از یکسو شخصیت پیر و با تجربه او را نشان میدهد و از سوی دیگر جایگاه برزخی او را در داستان مشخص مینماید.
خلاصه ماشینی:
(ص ٢٩٣، ب١٢٣٦-١٢١٦) ایـن گفت وگو نیز مانند گفت وگوهای دیگر رستم و زال درطول داسـتان از معـانی مجـازی دور است و مانند گفت وگوی اسفندیار و پشوتن دو کارکرد عمده دارد: ١-بیان عواطف گوینده با صداقت وصراحت ، ٢- اطلاع رسانی دربارة تصمیم شخصیت ها وکنش های بعدی داستان .
تک گویی رستم با خویش بـه هنگام نگرانی او از نبرد با اسفندیار شکل می گیرد و بیشـتر مبتنـی بـر صـداقت اسـت ؛ گفت وگوی رستم با جسد اسفندیار هم جمله ای دعایی است که ضـمن آن رسـتم آرزو می کند روان اسفندیار در بهشت باشد و بداندیش او به عقوبت گرفتار شود کـه در ایـن جملات هم شخصیت قصـد پنهـان کـردن عواطـف و افکـار خـود را نـدارد و بیشـتر به صورت مستقیم سخن می گوید؛ گفت وگوی گشتاسب با جسد اسـفندیار مشـتمل بـر یادآوری دلاوری های فرزند است که می تواند تأثیر عاطفی داشته باشد ولی بلافاصله بـا واکنش اطرافیان که او را مقصر اصلی می دانند قطع می شود؛ امـا سـه مناجـات رسـتم و اسفندیار با خدا از این حیث قابل توجه است که هـر سـه گفتـار، جمـلات خبـری یـا پرسشی ای هستندکه با عجز و لابه از تقدیر ناگزیر خود طلب رحم می کنند و در معانی مجازی «استرحام » فهمیده می شوند.