چکیده:
فلسفة علوم اجتماعی درصدد بررسی چیستی، امکان، اعتبار، غایت، موضوع و روشهای معتبر در علوم اجتماعی است و تعین آن متأثر از متغیرهای متعددی است. جریان مسلط تفکر و علوم غربی به تناسب هستی فردی و اجتماعی آن زمینی و مادیگرایانه است و قهرا فلسفة علوم اجتماعی هم در چنین زمینی ارتزاق خواهد کرد. از منظر علامه طباطبائی در المیزان اصول و مفاهیم بنیادینی از قبیل: «حق» بهمنزلة ملاک عالم تکوین و تشریع، «غایات جوامع» بهمثابه امری تأثیرگذار در هویت، قوانین و اعتباریات جوامع، «سعادت و کمال انسان» بهعنوان امری عینی و مؤثر در بازشناسی نیازهای حقیقی انسان، و «عدم تمایز حقیقی جامعه با مقتضای طبیعت فردی انسان» جملگی در متن ماهیت علوم حقیقی، اعتباری و اجتماعی تأثیر خود را مینشانند. از این منظر هریک از اصول فوق دلالتهایی دارد که علوم اجتماعی و فلسفه آن را از نسبیت مفرط و سکولار خارج میکند و ظرفیت علم اجتماعی را در مفهومسازی، توصیف، تبیین و ارزیابی جهان اجتماعی افزایش میدهد.
The philosophy of social sciences seeks to investigate the quiddity، possibility، goal، topic and reliable methods in social science. This philosophy is affected by numerous variables. As the mainstream western sciences and ideologies are materialistic and mundane in individual and social aspects، their philosophy of social sciences will naturally be affected by materialistic views. In the viewpoint of Allamah TabatabaIi in Al-Mizan، there are fundamental principles and concepts that influence social، authentic and factual sciences. Such concepts include: “right” as the basis of world of creation and divine legislation، “goals of societies” which affect identity، and “factual non-difference between society and the exigencies of man’s individual nature “. In this regard، any of the above-mentioned principles have implications that differentiate social sciences and their philosophy from immoderate and secular relativity، and increase the capacity of social science for concept making، description، explanation and evaluation of the social world.
خلاصه ماشینی:
"بنابراین امور و مفاهیم اعتباری در حوزة عمل انسانی که در ظرف اجتماع برای رفع نیازهای بشری وضع شدهاند، از قبیل ریاست، افزایش قیمت طلا و نقره، احترام به والدین، حرمت قوانین و نوامیس اجتماعی هیچکدام از سنخ امور حقیقی نیستند؛ بلکه تنها در ظرف اعتبار و وهم حضور دارند و برای تأمین نیازهای حیات اجتماعی اعتبار شدهاند؛ اما باید دانست که آثار حقیقی به دنبال خواهند داشت که محدود به زندگی اجتماعی و حتی محدود به حیات دنیوی نیستند، بلکه پیامدهای آنها در عالم آخرت نیز ظهور مییابند (طباطبائی، 1417ق، ج1، ص295).
با مفروض گرفتن رابطة میان اعتباریات اجتماعی و آثار حقیقی آنها، و نیز با ملاحظة اینکه شریعت (قرآن و سنت) پیامدهای بسیاری از حالات و وضعیتهای مختلف انسانها در حوزههای روحی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی را بیان داشته است، در این صورت علوم اجتماعی در بررسی زندگی اجتماعی که مملو از مفاهیم اعتباری است، با ملاک عینیتری میتواند ورود یابد که همان تلازم اعتباریات با آثار حقیقی آنهاست و این خود فلسفهای برای علوم اجتماعی خواهد بود؛ به این بیان که قضایا و اعتباریات اجتماعی وقتی که با غایات حقیقی از قبیل سعادت و شقاوت پیوند میخورند، با ملاک واقعگرایی و صدق و کذب مواجه میشوند و در قلمرو علم و معرفت قرار میگیرند؛ در غیر این صورت با نسبیت و عدم یقین روبهرو خواهیم شد."