چکیده:
علم اقتصاد نئوکلاسیکی متعارف بر مبنای برداشت مطلوبیتگرایانه از اخلاق و عقلانیت، بر مفهوم «حداکثرسازی مطلوبیت» بنا شده است. مقالة حاضر ضمن بررسی نتایج طرح این دو مفهوم از اخلاق و عقلانیت در علم اقتصاد متعارف، این فرضیه را مطرح میکند که این رویکرد موجب غفلت از ابعاد نهادی اقتصاد شده است. یافتههای تحقیق، که به روش «تحلیلی» سامان یافته است، نشان میدهد تقلیل اخلاق به خودخواهی، و عقلانیت به حسابگری منطقی موجب غفلت از ابعاد نهادی علم اقتصاد، و در نتیجه، ناکامی اقتصاد نئوکلاسیکی در تبیین نظم اجتماعی حاصل از کنش اقتصادی شده است. حل این مشکل با ارائة تعریفی فراگیرتر از اخلاق و عقلانیت در پیوند با نظم اجتماعی امکانپذیر است. برای این کار، نیازمند یک اخلاق اجتماعی هستیم که خود را به شکل ارزشها و هنجارها در یک ساختار نهادی نشان میدهد و مقدم بر اخلاق فردی در جامعه وجود دارد. با ورود اخلاق اجتماعی به علم اقتصاد، مسئلة رابطة علم اقتصاد و نظم اجتماعی مطرح میشود، ولی مسئلة جدیدی بروز میکند که مربوط به معیاری برای انتخاب مبنا در اخلاق اجتماعی است. این مسئله یک چالش بنیادی رودرروی هر مکتب اقتصادی، از جمله اقتصاد اسلامی است.
Conventional neoclassical economics is based on a utilitarian conception of morality and rationality in the sense of maximizing utility. The present paper، reviewing the results of the discussion about the two concepts of morality and rationality in conventional economics، proposes the hypothesis that this approach is ascribed to neglecting institutional dimensions of economy using an analytical method. The research findings show that reducing morality to selfishness and rationality to logical accounting are behind the negligence of institutional dimensions of economics، which caused neoclassical economics fail to explain the social order resulting from economic action. This problem can be solved by providing a more comprehensive definition of morality and rationality linked up with social order. To this end، there is a need for social morality which manifests itself in the form of values and norms and in a kind of institutional structure which has priority over personal morality governing the society. When social order is introduced to economics the relationship between economics and social order can be set forth، but then a new problem relating to the criterion of selecting a basis for social morality will arise. This problem represents a fundamental challenge to all economic schools including Islamic Economies.
خلاصه ماشینی:
"برای آنکه این معیار تابع تصمیم گیری های سیاسی نشود بهتر است رویکرد اخلاقی را از مطلوبیت گرایی فردگرا به نوع دیگری تغییر دهیم که از ابتدا بر مبنای ارزش های مشترک و نه ارزش های ذهنی و شخصی بنا شده باشد؛ ارزش های مشترکی که افراد صرف نظر از منافع شخصی آن را رعایت کنند، و این مستلزم تعریف یک اخلاق غیر نتیجه گرا مثل وظیفه گرا یا فضیلت محور است؛ اخلاقی که تعهد به وظایف یا فضایل خاصی را صرف نظر از پیامدهای کوتاه مدت آن برای تک تک افراد، به عنوان ارزش های بنیادی تشویق می کند.
بنابراین، حتی اگر اقتصاد جدید تا این مرحله هم به حل مسئلة نظم - با تعریف اخلاق اجتماعی - نزدیک شود در این نقطه (نسبیت تاریخی)، متوقف گردد و راه حلش ناقص می ماند؛ چون پذیرش نسبیت، تضاد منافع در حوزه اقتصاد را حل نمی کند، بلکه آن را از سطح اقتصاد به سطح بالاتری در حوزة اجتماع و تاریخ منتقل می کند و در نهایت، ارادة انسان های قدرتمند است که به زور، معیارها را (بر مبنای ارزش ها و هنجارهای تاریخی موجود) به شکل تاریخی تعیین می کند.
با توجه به مباحث مطرح شده در این مقاله، دیدیم که حتی در خود اقتصاد، جریان غالب به ویژه اقتصاد نئوکلاسیکی - نیز علی رغم ادعاهای اولیه مبتنی بر دست نامرئی بازار، با تکیه بر اخلاق نتیجه گرا و مطلوبیت گرای صرف نمی توان به عقلانیتی رسید که منجر به تعادل و نظم اقتصادی متعینی شود، بلکه به یک معیار خارج از علم اقتصاد برای قضاوت ارزشی نیاز است."