چکیده:
یکی از جدال برانگیزترین مباحث در حوزه دانش «فلسفه حقوق»، بحث از تعیین «منشا حق» است. سوال اصلی در این بحث، این است که چه چیزی موجد حق، به ویژه حقّ بشر و اعتبار آن، میشود؟ در پاسخ به این پرسش، ابتدا باید واژه «حق» را از دو نگاه معرفتشناسانه و هستیشناسانه در حوزه دانش فلسفه حقوق تحلیل نمود، آنگاه به بیان خاستگاه اقسام حق پرداخت.
به لحاظ بعد معرفتشناسانه، به نظر میرسد مفهوم «حق» امری بدیهی و به معنای مجاز بودن در «داشتن یک صفت» و یا «انجام یک عمل یا ترک آن» است.
مفهوم «حق» در نگاه هستیشناسانه، مفهومی فلسفی است، نه ماهوی یا منطقی. این مفهوم درباره انسان از مقایسه رابطه او با کمال واقعی مورد انتظار به دست میآید؛ کمالی که در اثر انجام فعل یا ترک آن و یا داشتن صفت میتواند بدان نایل شود. این مفهوم درباره واجبالوجود، که او هم فاعلی مختار است، از مقایسه وی با هدفش انتزاع میشود. با توجه به اینکه پیدایش حق بر رابطه میان فاعل مختار و هدف مطلوب او مبتنی است، حق را به لحاظ نوع هدف فاعل، میتوان به دو نوع تقسیم نمود: حقّ اصیل ذاتی، حقّ تبعی.
چون هدف خدا از آفرینش مخلوقات در این جهان، متعلّق دو نوع اراده تکوینی و تشریعی اوست، هر یک از این دو نوع اراده در خداوند، منشا پیدایش حقّ اصیل تکوینی و یا تشریعی او نسبت به آفرینش مخلوقات است؛ همچنانکه منشا هر حق تبعی، حقی اصیل است. حقوقی که به انسان نسبت داده میشود، در یک تقسیم کلی، به «حقوق اخلاقی» و «حقوق قانونی» قابل تقسیم است. منشا بخشی از حق اخلاقی، اراده تشریعی خدا و منشا بخشی دیگر اراده تکوینی اوست؛ اما منشا همه حقوق قانونی، اراده تشریعی خداوند است
خلاصه ماشینی:
"پرسش اصلی این نوشتار آن است که منشأ این اجازه چیست؟ به بیان دیگر، دلیل اعتبار حق چیست؟ به چه دلیل، صاحب حق دارای حق میگردد؟ برای یافتن پاسخ این پرسش، ابتدا باید از وجود انواع حق آگاه باشیم، سپس منشأ پیدایش حق را در هر نوع بررسی کنیم: انواع حق در حوزه دانش فلسفه حقوق، حق میتواند مقسم تقسیمهای متفاوتی قرار بگیرد.
خداوند این هدف را، که حق تکوینی او از خلقت انسان است، چنین تأمین کرده: از یکسو، مسیر تکامل، یعنی راه تقرب را به بشر نشان داده؛ یعنی به بشر دانش به سعادت رسیدن را آموخته است؛ و از سوی دیگر، لوازم پیمودن این مسیر از قبیل اصل وجود (یعنی حیات و سلامتی)، اختیار و نیز توان پیمودن راه بندگی را به او عطا کرده است.
پر واضح است که از نظر این گروه از فیلسوفان حقوق، منشأ پیدایش بخش اول حقوق اخلاقی قوانین و مقررات اخلاقی است که خود از اراده تشریعی موجودی متعالی سرچشمه گرفته که در ادیان ابراهیمی، به او «خدا» گفته میشود.
اما اگر به آثار متکلمان و فیلسوفان مسیحی قرون میانه مراجعه کنیم، خواهیم دید که برخی از ایشان قانون طبیعی را، که بعدها در دوره جدید به مثابه بنیاد حقوق ـ به بیان فلسفی، چون مفهوم «حق» مفهومی فلسفی است، سنخ وجودآن نیز با سنخوجودماهیت تفاوت دارد.
" (Hugo Grotius, Prolegomena to the law of and Peace, Indianapolis, Bobbs merrill / Liberal Arts Press, 1957: 10)«آنچه ما (درباره قانون طبیعی) گفتهایم دارای اعتبار است، حتی اگر معتقد به امری باشیم که خطرناکتر و رذیلانهتر از آن امکان نداشته باشد؛ (یعنی) اینکه خدا وجود ندارد، یا امور بشری به او ارتباطی ندارد."