چکیده:
چکیده در مقاله حاضر برآنیم تا دو مورد از انتقادات وارد شده بر استدلال قرینهگرایانهی ویلیام رو را بررسی کنیم. وجه اشتراک این دو انتقاد در این است که هر دو با محوریت مفهوم «پیچیدگی» بنا شدهاند. انتقاد نخست مربوط به کرک دورستن است که با اشاره به ترکیب درهم تنیده تاریخ از حوادث و پدیدههای بیشمار، در صدد اثبات این مطلب است که عدم اطلاع از خیرهای مرتبط با برخی شرور به سبب پیچیدگی حوادث تاریخی است نه به معنای گزاف بودن این قبیل شرور، یعنی آنگونه که ویلیام رو اظهار میدارد. دومین انتقاد که از سوی دانیل هوارد اشنایدر ارائه شده است، با تشریح مفهوم خیرهای پیچیده، بر این مطلب تأکید دارد که رازآلودگی برخی از خیرات مانع از شناخت کامل آنها به واسطهی قوای ادراکی انسان شده و در نتیجه از دید برخی چنین مینماید که بعضی از شرور جهان، هیچ غایت خیری را به دنبال ندارند.
The present paper is intended to examine the two criticisms raised against William Rowe's evidential argument. The common aspect between these two criticisms is that, both of them are built on the concept of "complexity". The first one is Kirk Durston’s, which refers to the complex intertwined historical combination of numerous accidents and events and attempts to prove that ignorance of the good related to some evils is due to the complexity of historical events and it does not mean that such evils are exorbitant as it is stated by William Rowe. The second criticism that, proposed by Daniel Howard Schneider, emphasizes, by expounding the concept of complex good, on the point that the mysteriousness of some good prevents their full recognition by the human cognitive faculty and consequently, would seems as if some of the evils in the world have no good end.
خلاصه ماشینی:
"اما استدلال دورستن در پی اثبات این مطلب است که به دلیل آنکه از یک سو ما غالبا واجد اطلاعات لازم برای درک و فهم کامل پیامدهای ناشی از وقوع E نیستیم و از سوی دیگر فاقد دانش کافی برای تعیین جایگزینی مناسبتر برای شر مورد نظر هستیم، بنابراین ما انسانها در موقعیتی قرار نداریم تا بتوانیم تشخیص دهیم که آیا خیر برتری در ارتباط با E وجود دارد یا نه، حتی اگر چنین خیری وجود هم داشته باشد، محدودیتهای ادراک بشری، مانعی جدی برای دریافت این حقیقت خواهد بود.
دورستن هیچگاه ادعا نمیکند که خداوند قادر نیست چنین جهانهای مفروضی را بیافریند، بلکه تنها بر این اعتقاد است که ما انسانها با توجه به عدم دستیابی به آگاهیهای لازم و اطلاعات ضروری در خصوص آثار و نتایج حاصل از حوادث تاریخی و ارتباط تنگاتنگی که میان این حوادث و پیامدهای آنها برقرار است، نمیتوانیم درک کنیم که آیا آن جهانها بهتر هستند یا جهان واقعی؟ نکتهی مهم در اظهارات دورستن پرداختن به این مطلب است که با توجه به آنکه تمام این جهانهای مفروض که بنابر فرض از جهان فعلی بهتر بوده و میتوانند جایگزین مناسبی برای آن باشند، شامل موجودات مختار نیز است، ما نمیتوانیم به سادگی و با قطعیت حکم کنیم که میدانیم کدام جهان، بدیل بهتری برای جهان ما خواهد بود."