چکیده:
در این نوشتار، تغییرات زبانی در بافتار اجتماعی و بر اساس عنصر زمان تجزیه و تحلیل میشود. تحول در نقش کلمات از جمله تغییرات زبانی است که دلایل آن را باید در تغییرات ساخت اجتماعی جستوجو کرد. «شب» از جمله مفاهیمی است که تحول بنیادین معنای آن در ادبیات را می توان به مثابه نشانه هایی از تغییرات سترگ اجتماعی ایران به حساب آورد. از رهگذر به کارگیری روش تحلیل درزمانی و همزمانی، نویسندگان مقاله حاضر این تغییرات را پی جویی کرده اند. به گمان نویسندگان، چهار مرحله از تحول در واژه شب در شعر فارسی قابل بازیابی است. به نحوی که در اشعار کلاسیک بیشتر واژه شب در نماد طبیعت و به منزله نشانه ای حماسی جلوه گر شده است. با تحول بنیادین در بافتار اجتماعی بهویژه در ایران میانه، شب به مفهوم نمادین از عرفان به کار رفته شد. سپس در مسیر تاریخی جامعه ایران و با تحول بافتار در طی دوره مشروطه و بروز اندیشه نوگرایی، موضعی نمایه ای اتخاذ کرده و به معنای گردش روزگار تلقی شده است. و سرانجام در مرحله چهارم با افزایش سلطه سیاسی با تحول به نشانه ای شمایلی، استعاره ای از استبداد سیاسی در دوره جدید قلمداد شده است.
Linguistic changes would be analyzed this article in social context and based on element of time. Development in word role is one of the linguistic changes whose root shall be sought in social construct. “Night” is one of the concepts whose fundamental semantic change in literature can be regarded as signs of great social changes in Iran. Authors attempt to seek these changes by using synchrony and diachrony analysis method. We can categorize four periods of change in word “Shab” (i.e. Night)، so that Night represents nature and a epical sign in classical poems. However، with a fundamental change in social context particularly in Middle Iran، Night has become a symbolic concept of Mysticism; in historical path of Iranian nation and its changing context during Constitution and emergence of Modernism، it got an indexical status and got the meaning of mishap and fate; finally، in fourth period، it is regarded as a metaphor of political authority، so it become a figural symbol along with spreading political Tyranny in the new period.
خلاصه ماشینی:
شـب بـه مثابـة عنصری زمانی در شعر فارسی ، تاکنون از لحاظ واج شناسی تغییرات اساسی نکرده اسـت و تنها بر اساس رابطة همنشینی ، گسترة واژگانی آن افزایش یافته است .
در این مقاله با بررسی و تحلیل مهم ترین منابع شعری در سه دورة تاریخی کلاسیک مشروطه و معاصر، سعی شده است از منظری معناشناسی ، تحـول معنـایی در واژة شـب مطالعه شود و سپس با تأکید بر بافتار اجتماعی این تحولات تجزیه و تحلیـل گـردد.
بـر اساس ادعای این پژوهش ، آنچه در اصل موجـب تغییـرات در معـانی شـب شـده اسـت ، تحولات عمیق فلسفی و سیاسی اجتمـاعی اسـت کـه جامعـة ایـران در سـه دوره بـا آن مواجه بوده است .
این همنشینی هـا در واژة شـب بـه شـعر کلاسـیک جنبه ای مذهبی داده است ، ولی در شعر نیمایی ابتدا با ظهور گفتمان نوگرایی از حضـور شب در شعر به نحو چشمگیری کاسته شد و سپس در یک دگردیسی معنایی بـه شـکل جانشین شده با مفاهیم سیاسی به تدریج دوباره سر برآورد.
همچنان که اشاره شد، نیما یوشـیج نیز که در ابتدا با شعر «افسانه »، دلبستگی های خود را به مدرنیته نشان مـی داد، در نیمـة دوم زندگی خود و با سرودن «مرغ آمین »، دوباره شب را بـه مثابـة عنصـری محـوری در شعر فارسی بازگرداند؛ اما این بار آن را نه در معنـای عرفـانی آن، بلکـه در اسـتعارهای از زمانة خود که به استبداد سیاسی گراییده بود به کار برد.