چکیده:
پــس از کودتــای ســال ١٣٣٢ در عاشــقانه ســرایی ، شــعر مقاومــت نیــز پدیــد مــی آیــد کــه مـی تـوان نـام ایـن گونـه را شـعر عاشـقانه مقاومـت نهـاد کـه در آن مـضامین عاشـقانه و اجتمـاع در کنار هـم دیـده مـی شـوند. بـرای ژرف کـاوی بیـشتر، نگـرش هـای موجـود در شـعر عاشـقانة پارســی بررســی خواهــد شــد؛ ســپس بــا نگــاهی بــه بــاور ریــشه دار انــسان و مقاومــت در ایــن نگــرش مــدرن، بــا بررســی اشــعار «احمــد شــاملو» ایــن جــستار پایــان مــی یابــد. تفــصیل مطالــب مـذکور در سـه فـصل الـف ) گـذری بـر عاشـقانه سـرایی پارسـی ب) شـعر عاشـقانه مقاومـت ج) معـشوق در شــعر عاشـقانه مقاومــت ، بررسـی شــده اسـت . در شــعر احمـد شــاملو طـرح نــوینی از تغــزل بــر بــستر روابــط و مناســباتی نــو پدیــد آمــده اســت . صــفات معــشوق در عاشــقانه هــای شــاملو، نمونــه ای بــی بــدیل و بــی همتــا در شــعر غنــایی پارســی اســت و بــا جاســپاری مناســبات دیـرین عاشـق و معـشوق کـه بـر اسـاس نـاز و نیـاز اسـت بـه ارتبـاط دو سـویة دوسـتی و عـشق ، عاشقانه سرایی در بستر نو پدید خود با بیانی نو می بالد.
خلاصه ماشینی:
در ایـن تغـزلهـا، شـاملو بـرای نخـستین بـار از سـکر و مـستی وصـل مـی هراسـد و از آن کــه عــشق ورزی بــرایش پناهگــاه ایمنــی زا و آسایــشمند شــود، نــه پــر پــرواز و پویش و بالش ، بر خویش می لرزد: همه لرزش دست و دلم از آن بود که عشق پناهی گردد پروازی نه گریزگاهی گردد آی عشق آی عشق چهرة آبیت پیدا نیست ( ابراهیم در آتش ، ١٣٧٢: ص٤٢ ) امـــا در غـــزل کلاســـیک، عاشـــق اگـــر کـــشته معـــشوق نیـــز شـــود، از گریزگـــاه آسایش بخش او نمی گریزد: بخدا اگر به دردم بکشی که بر نگردم کسی از تو چون گریزد که تو اش گریزگاهی ؟ ( سعدی، ١٣٧١: ٧٦٤ ) عجب است اگر توانم که سفر کنم ز دستت به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد؟ (همان: ٦٨٣ ) آن سوی ستاره، من انسانی می خواهم انسانی که مرا بگزیند انسانی که من او را بگزینم ( هوای تازه، ١٣٥٧: ٢١٧ ) امـا در غـزل هـای کلاسـیک، معـشوق انـسانی برتـر و بلنـد جایگـاه اسـت و عاشـق ، انسانی فروتر، غلام، چاکر و گدای آستان است : فدای جان تو گر جان من طمع داری غلام حلقه به گوش، آن کند که فرمایند ( سعدی، ١٣٧١: ٨٣١ ) تن من فدای جانت سر بنده آستانت چه مرا به از گدایی چو تو پادشاه دارم ( همان: ٧٢٦ ) ٢- ٢- شعر عاشقانه مقاومت فـضای واقعـی شـعر شـاملو بیـشتر عمـومی و اجتمـاعی اسـت و در پهنـة جهـانی آن، تنها صدای گـام هـای همیـشه انـسانی بـه چـشم مـی خـورد کـه آمیـزه ای اسـت از حماسـه و عــشق .