چکیده:
فهم و تفسیر کانون هرمنوتیک قرار گرفته و هرمنوتیست های بسیاری چون شلایر ماخر، دیلتای، هرش، هایدگر، گادامر و... این دو اصطلاح را به بحث و بررسی نشسته اند. در دانش تفسیر نیز فهم و تفسیر بسیار پرکاربرد نموده، تا آنجا که علامه طباطبایی در جای جای تفسیر المیزان، فهم را به تعریف نشسته، قرآن را فهم پذیر خوانده، از انواع فهم سخن گفته و در بحث تفسیر، تفسیر را تعریف کرده، روش تفسیر آیات را شرح کرده و هدف تفسیر را نشان داده است. فهم و تفسیر مورد نظر علامه بیشترین همانندی را با هرمنوتیک کلاسیک و بیشترین تفاوت ها را با هرمنوتیک فلسفی دارد
Comprehension and interpretation has been the focal point of hermeneutics and many hermeneutists، such as Schleiermacher، Dilthey، Hirsch، Heidegger، Gadamer، and others have discussed and examined these two terms. In the science of interpretation، understanding and interpretation has also seemed to be frequently employed، to the extent that Allāma Ṭabāṭabā’ī has throughout his Tafsīr al-Mīzān defined understanding، called the Qur’ān as comprehensible، talked of various understandings; and in relation to interpretation، he has defined interpretation، explained the method of interpreting the verses، and showed the purpose of interpretation. The understanding and interpretation viewed by Allāma has the closest similarity to the classic hermeneutics and widest difference with the philosophical hermeneutics.
خلاصه ماشینی:
"این گروه برای اثبات درستی نظریه خویش به روایاتی استناد میکردند که برخی عبارتند از: «ما کان رسول الله6 یفسر القرآن، الا آیات معدودات علمه ایاهن جبرئیل» (العک، 44)؛ «پیامبر از قرآن جز چند آیه را که جبرئیل به وی یاد داده بود، تفسیر نمیکرد.
» (خویی، 269) فاضل تونی روایت «من خوطب به» را از سه جهت مخدوش میبیند: الف) اختصاص علم و تفسیر قرآن به ائمه در مواردی است که آیه برخلاف ظاهر حمل شود، اما اگر مراد، فهم ظاهر آیات باشد، این فهم از کلمات و واژگان فهمیده میشود و در انحصار اهل بیت نیست.
از «عما یدل علیه الکلام»، همان مراد خداوند باشد؛ بهخصوص اینکه در تعریف این گروه از تفسیر، واژه «کشف» بهکار رفته است، در صورتی که اگر مراد ایشان از تفسیر همان بیان معنای لغوی بود، این معنای لغوی نیاز به کشف است.
علامه طباطبایی مانند هرمنوتیک رمانتیک و مدافع سرسخت آن (هرش)، مؤلفمحور است، با این تفاوت که علامه در تفسیر، مراد و مقصود مؤلف را دنبال میکند، اما شلایر ماخر هدف تفسیر را زندگی مؤلف و به تعبیری «تجربه کردن اعمال ذهنی مؤلف» میداند، نه نیت مؤلف.
بنابراین به نظر میرسد مؤلفمحوری علامه بیشتر مانند مؤلفمحوری مارتین کلادینوس است که هدف تفسیر را معنای متن میداند و معنای متن را همان مراد و منظور صاحب متن: «یک گفته یا اثر نوشتاری آنجا بهگونهای کامل درخور فهم است که چنان ساخته شود و شکل گیرد که نیت مؤلف بر اساس قاعدههای روانشناسی برای مخاطب شناخته شود."