چکیده:
معراج سفری روحانی از دنیای ناسوت به جهان لاهوت است و در ادبیات شرق و غرب، خاستگاههای کهنالگویی عمیقی دارد. مهمترین رکن اساطیری در معراج، کهنالگوی صعود است. معراج روایت نمادین سیر انسان به سوی کیهان و سفری درونی، از کثرت خودآگاه به سوی وحدت ناخودآگاه جمعی است. در این سیر و سفر، ادراک جزئی انسان تبدیل به ادراک کلی میشود. در بازگشت از این سیر و سفر، فرد پالایش یافته و به کمال رسیده با پشت سر گذاشتن مراحل مرگ ارادی و تولد دوباره و دست یافتن به رستاخیزی نو به انگارۀ انسان کلی یا کهنالگوی خود دست مییابد. نظامی با بیان شاعرانه معراج پیامبر در پایان منظومه خسرو و شیرین، نقش همین بازگشت را نمادینه کرده است. در این مقال ضمن بررسی فرایند تحول مزبور، به تحلیل معراج پیامبر در خسرو و شیرین نظامی و نمادهای موجود در آن از دیدگاه نقد کهن الگویی یونگ پرداخته شده است.
خلاصه ماشینی:
ماندالا در گونه های اصلی خود از ترکیب ناهماهنگ یک مثلث و مربع و دایره که معادل اعداد ٣ و ٤ و ٧ هستند، تشکیل شده است و در مذاهب هندو، صفحه ای تمثیلی است که در مراسم مذهبی نیز به عنوان وسیله ای برای کشف و شهود، فرد را در راستای نیل به تجربه حس عرفانی یگانگی با وحدت ازلی - ابدی کیهان قرار داده است در سیر حرکت پیامبر(ص ) ، نظم کیهانی به هم خورده است ؛ برجهای فلکی به کار رفته در شعر به ترتیب خط فرضی منطقه البروج نیست .
پیامبر(ص ) به همراه سه فرشته و با گذشتن از مادران دهر (امهات سفلی که چهار تا هستند) و طی هفت آسمان و سیر در دوازده برج فلکی ، از همه این زمانها و مکانها می گذرد و به ابدیت و خداوند می رسد که این ، مرحله کمال است اکنون دیگر پیامبر به کل (خدا) رسیده است و لایق دیدن اوست : کلام سرمدی بی نقل بشنید خداوند جهان را بی جهت دید (نظامی ، ١٣٨٨: ٣٦٥) باز گشت به خودآگاهی بعد از رسیدن به کمال: چو پوشید از کرامت خلعت خاص بیامد باز پس با گنج اخلاص (همان) هنگام شروع مراحل سفر مانند گل و هلال ناقص بود ولی در پایان سفر به سرو و بدر کامل تبدیل می شود: گلی شد، سرو قدی بود کآمد هلالی رفت و بدری بود کآمد (همان) سفر آیینی قهرمان با گذشتن از این مراحل به پایان می رسد و طریق فردیت و کمال را با موفقیت طی می کند و از نو متولد می شود.