چکیده:
صورت داستانپردازی و پردازش مفهومی رمانهای قرن بیستم درحیطههای روایتبخشی، ساختارسازی، محتواگرایی و واژهگزینی، از دغدغههای اساسی نویسندگان بهشمار میرود و ایدئولوژی و نظام جهانبینی افسارگسیختۀ رایج در این عصر را تحتالشعاع قرار داده است.ادبیات معاصر فرانسه، درپی ورود پرهیاهوی لویی- فردینان سلین به عرصۀ رمانپردازی قرن بیستم، در کالبدهای ابداعی و ساختارشکنانه، شکلی نوین به خود گرفت و تقدم دالها، نظام ساختارمند صوری و معنایی سنتی را درهم کوبید، زبان فردی را شناسایی کرد و اجتماع انسانی را در هالههای تمایز و تفاوت، زبانستیزی و معناگریزی در دوران پرتلاطم و جنگآلود سلین، در تنگنا قرار داد؛ درنتیجه، اسلوبهای بیانی رایج در زبان گفتاری سلین، ساحت زبان نوشتاری را درهم شکست و هیجان و بازخورد صریح و آنی زبان گفتار را به خواننده انتقال داد. در مقالۀ حاضر، صورتهای مختلف و تأثیرگذار این عناصر گفتاری، زبانی و ساختاری را بررسی کرده و با کنکاش در رمانهای این نویسندۀ برجستۀ قرن بیستم، وجوه و شاخصهای سنتشکن داستانی وی را با تکیه بر برخی اندیشههای معاصر، درحیطههای متن، زبان، نوشتار و ساختارشکنی، تحلیل کردهایم
خلاصه ماشینی:
همین زبان ستیزهجو، به کمک واژگان، اصوات و تردیدها، گویای واکاوی اعماق ناشناخته و ناخودآگاه شخصیت هاست ؛ از این روی ، ادبیات جنگ آلود و خفقانآور سلین برای آرمان های درونی ، جایگاهی باقی نمی گذارد و ساختارشکنی جمله ها و پاراگرافها، هرگونه چیدمان دستوری و قانونمند را به نفع یک ابهام خودمانی گفتگو در سطوح داستانی محو می کند؛ بدین ترتیب ، زبان سلین ، زبان قاعده و اصول نیست ؛ زبان دال و مدلول نیست ؛ زبان مفهوم و معنا نیست ؛ بلکه زبان نشانه های احساسی و عاطفی ، زبان دیداری و زبان ملاحظات است ؛ زبانی است که نویسنده با استفاده از آن، هرچه را می خواهد، به ما نشان می دهد؛ زبانی شفاف، بی پرده و عاری از تکلف است ؛ به عبارت دیگر، نشانه های زبانی و نوشتاری سلین درپی سازه ای ضد- انسجام، مدلول (معنا) را تخریب می کنند تا بی درنگ ، در تصورهای ذهنی خواننده و هریک از مفسران داستانی وی حضور یابند و تأثیر عمیق مدلول های خود را نفوذ دهند؛ همچون جمله های آغازین رمان سفر: «ماجرا١ این طور شروع شد.
همان طور که «برای فروید، خواب، یک زبان واقعی محسوب می شود که سیستم نشانه ای و ساختار نحوی و منطقی خود را داراست و فاعل انسانی در درون این زبان، خود را سازمان داده ویا تخریب می کند» (کریستوا، ١٩٨١: ٢٦٩)، برای سلین نیز سکوتها، قاعدهشکنی جمله ها، آشوب زایی واژگان و تشویش آفرینی پاراگرافها نه تنها همچون یک زبان، بلکه مانند تعبیر فرویدی یک جسم درقالب قهرمانان داستانی مثل باردامو در سفر به انتهای شب و فردینان در مرگ قسطی عرض اندام می کند: چیزی که تو بهش می گویی قوم، فقط یک تودة گندیده، کرمخورده، شپشو، بی حال و دست وپاچلفتی است مثل من و امثال من که گرسنگی و طاعون و سرما از چهارگوشة عالم فراری شان داده و اینجا انداخته ...