چکیده:
سیاست خارجی دولت بازرگان، یکی از بحث برانگیزترین دورههای تاریخ سیاست خارجی ایران است که بر مبنای سیاست عدم تعهد و اصل نه شرقی و نه غربی قرار داشت . عدم وجود تعریفی جامع و مانع از این اصل و فقدان اجماع در خصوص معنای آن در بین گروههای سیاسی باعث شد تا تفاسیر و برداشت های مختلفی از آن صورت بگیرد و هر گروه، بسته به تعریف خود، انتظار خاصی از دولت داشته باشد.این نوشتار قصد دارد تا با بررسی نظری و عملی سیاست عدم تعهد و اصل نه شرقی و نه غربی از منظر دولت موقت و سایر گروههای سیاسی وقت به مشکلات و چالش های پیش روی این دولت بپردازد. پژوهش حاضر با تحلیل سیاست خارجی دولت موقت در پایان به این نتیجه دست مییابد که نوع برداشت دولت بازرگان از مفهوم نه شرقی نه غربی با سایر نیروهای اجتماعی فعال در عرصه سیاسی ایران در آن مقطع متفاوت بوده است .
خلاصه ماشینی:
سهل از این نظر که ممکن است این طور تلقی شود که به دلیل کوتاهبودن طول این دوره و محدودشدن آن تنها به دویست و هفتاد و پنج روز، با حجم اندکی از مطالب و موضوعات در عرصه سیاست خارجی ایران مواجهیم و ممتنع از این جهت که یکی از چالش برانگیزترین دورههای سیاست خارجی است که شاهد بحث و جدلهای بسیاری بین نیروهای انقلاب، دولت ، شورای انقلاب و کمیته های انقلابی بر سر موضوعات مختلف بود و به دلیل سیالیت وضع داخل ایران و عدم برگزاری انتخابات و تدوین قانون اساسی، حدود و چارچوب وظایف بسیاری از ارگانها و تعریف بسیاری از مفاهیم دقیق مشخص نبود و گروههای مختلف از چپ های افراطی گرفته تا راست های رادیکال با اقدامات خود امور دولت را مختل میکردند که این امر فرسایش نیروی دولت را به همراه داشت .
برخی از مهمترین چالش های ساختاری که تحقق اهداف سیاست خارجی دولت موقت را با مشکل مواجه ساختند عبارت بودند از: ١- قواعد نظام بین الملل و محذورات آن انقلاب ایران درست در زمانی اتفاق افتاد که فضای جنگ سرد و «موازنه وحشت » بر نظام بین الملل حاکم بود در چنین فضایی وقوع انقلاب در کشوری که تا پیش از آن به عنوان یکی از مهم ترین متحدان غرب در خاورمیانه و خلیج فارس محسوب میشد میتوانست حائز اهمیت بسیار برای هریک از دو ابرقدرت تلقی شود لذا هر دو بلوک به دقت تحولات انقلابی ایران را تحت نظرگرفتند تا در اولین فرصت آن را به بلوک خود درآورند.