چکیده:
دراین نوشتار،مقایسهاندیشهنیچه واقبال لاهوری درچهاربعدمعرفت شناسی،هستیشناسی، روششناسی وانسانشناسی مقصودقرارگرفته است . درحالیکه نیچه باهرسه مولفهنخست ،سر ستیزدارد، اما لاجرممیتوان ازوجود هرچهار محورشناخت دراندیشه وی سخن گفت . معرفت شناسیعقل ستیز،هستیشناسی الحادی ونامعناباورمتکی برمفهوم قدرت،روششناسی متکی برشهودغریزی -ونه شهودالهی -وانسانشناسیطبیعت گرای متکی برمفهوم غریزه در نزدنیچه دربرابرمعرفت شناسیعشق محور،هستیشناسی توحیدی،روششناسی ترکیبی مشتمل بر عقل ، علم واشراق وانسانشناسیعشق بنیاداقبال قرارمیگیرد. اما وجوه تشابه درچهارمحور فوقالذکردراندیشهاین دوفیلسوف -شاعرقابل شناسایی است که این مقاله بخشی ازجهدخود را برآشکارکردن آن نهاده است . پرسش اصلی اینکه چه تفارق وتشابهی میان نیچه واقبال در چهارمحوراندیشه وجود دارد؟ مدعای اصلیمیگویدکه رئوس مبنایی اندیشهآنها، عمدتا مفارق هستند،اماتشابهاتی نیزهرچندمختصربایکدیگردارند. شناخت مبانی مزبور،الزامی برای درک فلسفهسیاسی دومتفکرموردمطالعه است . این مقاله ازروش اسنادی بارجوع به منابع عمدتا کتابخانه ای بهره برده است .
خلاصه ماشینی:
روی این ملحوظات، مقایسۀ مبانی اندیشۀ دو فیلسوف- شاعر مزبور، به خوبی میتواند اندیشه هایی را که باید درپی احیای دین باشد ودغدغه هایی چوناسلامیشدن علوم را با هم مقایسه کند و اندیشه های پست مدرن را فراهم آورد و مبنایی برای برحذربودن از تأثرات پست مدرنی برای بازگشت نگاه دینی به علوم، بالاخص علوم انسانی باشد، چراکه نظریات پست مدرن به مراتب بیش ازاندیشه های مدرن، ممکن است محقق را در دامنسبیت گرایی و معنویت زدودگی بیندازد.
با وجود آنکه تجربۀ دینی ازنگاه اقبال نوعی وحی محسوبمیشود، در منابع شناخت در اندیشه و معرفت شناسی او - همانند نیچه -وحی آسمانینازلشده به پیامبران جایگاهی ندارد.
به نظرمیرسد برخلاف روش انحصاری نیچه در استفاده از تبیین شهودی ١ و نیز تبیین تاریخی درفهم «مفهوم انسان » و«انسان آرمانی »، اقبال بابهرهمندی ترکیبی ازروشهای تبیین عقلانی (فلسفی )، تبیین علمی، تبیین تاریخی و تبیین شهودی یا اشراقی که با منابع شناخت اندیشه در نگرش مطهری یعنی «طبیعت ، عقل ، دل، تاریخ » منطبق میشود، به صورتپردازی «مفهوم انسان » و نیز انسان آرمانی یا «انسان کامل » مبادرت میکند.
دربرابرنیچه که تنها ازتبیین باطنی فردی وشخصی(نوع شهودغیردینی والهی) ونیزتبیین تاریخی بهرهمیجوید وکارکردی برای منابع دیگرمن جمله عقل ، وحی پیامبر، علم واشراق (اشراق به معنای «امر نامحسوس » را دیدن است ، که نیچه به عالم نامحسوس و چیزی غیر از جهان عینی باورندارد) قایل نیست (فرنتسل ،١٣٩٠ ،٧٤)،اقبال به تمامی منابع تبیین –به جزوحی پیامبر-اعتقاددارد،گرچه تأکیداوبراشراق وشهوداست .
اقبال نیز مانند نیچه به روش شهودی و تاریخی متمسک میشود، اما این تمسک ، تمسکی مطلق نیست بلکه سایرروش های شناخت –به جزوحی پیامبر- رابه کارمیگیردوقبول دارد.