چکیده:
نظریۀ وحدت وجود را میتوان محوریترین مفهوم در عرفان اسلامی نامید و به درستی میتوان گفت که سایر مفاهیم حول این محور اصلی در گردشاند و برای اعتلای این مفهوم به کار میروند. در این پژوهش، نظریات وحدت وجودی عمان سامانی، در قالبی طبقهبندی شده و منظم به تصویر کشیده شده و در هر بخش با نظریات سایر عرفا بهخصوص آرای شمسالدین محمد تبریزی و مولانا جلالالدین محمد مولوی مقایسه شده است. همچنین در این مقاله، در یک طبقهبندی منظم، آرای عمان سامانی در باب وحدت وجود در چهار بخش مورد بررسی قرار گرفته و به تفصیل در مورد هر باب بحث شده است: نخست یگانگی عاشق و معشوق؛ دوم، یگانگی جان اولیا؛ سوم، یگانگی اولیا و خداوند(مقام فنا) و چهارم، وحدت جان اولیا در طول زمان. علاوه بر طبقهبندی و سنجش نظریات وحدت وجودی عمان سامانی، به بررسی آبشخور و سرچشمۀ این نظریات در احادیث و روایات مأثوره از ائمه نیز پرداخته و نمونههایی از این تأثیر ارائه شده است.
Unity of existence is one of the basic concepts in Islamic mysticism. Other concepts in Islamic mysticism appear to be less important than this theory، so that those concepts are assumed to be aimed at progress of the notion of unity of existence. The current article sought to categorize Ammān Sāmāni’s views about unity of existence. Each division of this category is compared with views of such mystics as Shams al-Din Mohammad Tabrizi and Jalal ad-Din Muhammad Rumi. Meantime، the study presents a detailed analysis of Ammān Sāmāni’s views as classified in four sections: unity of lover and beloved، spiritual unity of awliya، unity of awliya and God (Fannā Fi Allāh or Annihilation in God)، spiritual unity of awliya along the time. Beside Examining and categorizing ‘Ummān Samāni’s ideas about unity of existence، this research attempts to discover source of these theories as found in Hadiths and traditions. Some examples of the effect of this theory are also presented.
خلاصه ماشینی:
وآن کــه را ثابــت قــدم بینــد بــه راه از شــفقت مــی کنــد در وی نگــاه اندک اندک می کشاند سوی خویش می دهد راهش به سوی کوی خویش هدهــدش را در شبســتان وصــال بخشد او را هر صفات و هـر خصـال متحــد گردنــد بــا هــم ایــن و آن هــر دو را مــویی نگنجــد در میــان می نیارد کس بـه وحدتشـان شـکی عاشق و معشـوق مـی گـردد یکـی (گنجینۀ اسرار، ص٣٩ـ٤٠) عمان سامانی بر این باور است که عاشق و معشوق به شخصی می مانند که در آیینه به خویش نظر می کند و هیچ جدایی و دوگانگی بین او تصویرش وجود ندارد، و اینکه عوام الناس ، عاشق و معشوق را از هم جدا می پندارنـد از ضـعف بصـیرت آن هاسـت ، وگرنه میان آن ها هیچ دوگانگی وجود ندارد: جمال و آینه و عشق و عاشق است یکی بیان آن ز موحـد بجـو نـه از احـول (همان ، ص١٧٩) اولیای الهی و در صدر آن ها محمد(ص ) و آل محمد و علی (ع ) و آل علـی (صـلوات الله علیهم اجمعین ) جملگی عاشقان و به تعبیری معشوقان درگاه پروردگارند که اگرچـه به ظاهر در جسم هایی جدای از هم در این حیات زمینی متجلـی شـده انـد، در حقیقـت جان هایی به هم پیوسته و یگانه اند که در معنا هیچ مباینت و جـدایی بـین آن هـا وجـود ندارد.