چکیده:
فرض این تحقیق، آن است که بعد از فریدالدین عطار نیشابوری، عطار یا عطارهای دیگری بودهاند که خود را فریدالدین عطار معرفی کردهاند و آثار عطار را به خود نسبت دادهاند و منظومههای دیگری را که خود سروده بودند، به آثار فریدالدین عطار، صاحب منطقالطیر افزودهاند. سرایندۀ این منظومهها، گاه خود را به گونهای معرفی میکند که گویی، حتی سالها قبل از تولد عطار صاحب منطقالطیر باید متولد شده باشد. نگارنده به بررسی علت این پدیدۀ غیر متعارف پرداخته است و به این حکم دست یافته که اعتقاد به «تجلی انوار» یا به تعبیر افراطیون و مخالفان آنها، اعتقاد به «حلول»، و نیز گرایشات تندروانه برخی از حلاجیها(پیروان حلاج) سبب چنین رویدادی است. اندیشۀ تجلی انواری، اعتقاد به انتقال انوار الهی از یک شخص به شخص دیگر است که معمولا از دیدگاه برخی عرفا آغاز آن علی ابن ابیطالب(ع) میباشد و در ائمه و عرفای حلاجی از یکی به دیگری انتقال مییابد. به این ترتیب، عطار یا عطارهای بعدی، خود را به طریق تجلی انوار، فریدالدین عطار معرفی کردهاند.
After Farid al-Din Attār of Nishāpur، as this study assumes، there were some other persons who claimed to be Attār. Claiming that they have written Attār’s works، these fake Attārs attribute their own products to the poet of Mantiq al-Tayr. When reading the introduction of these fake works، the readers may assume that their poets have been born before the real Attār. Examining this unusual phenomenon، the current article reveals that believing in the “emanation of lights” or، as extremists and their opponents called it، believing in the “advent” might cause this event. Meanwhile، some radical tendencies of followers of Mansur al-Hallāj were also found to be the source of this phenomenon. According to the emanation of lights، divine lights are transferred from each person to another. This process was started from Ali ibn Abi Tālib and transferred to other Imāms and mystics. So، fake Attārs presumed that they had become Farid al-Din Attār through the emanation of lights.
خلاصه ماشینی:
استاد شفیعی کدکنی بعد از استاد سعید نفیسی ، بـه تکمیـل تحقیـق دربـارٔە زنـدگی عطار پرداختند و با توجه به ابهامی که در روند این مطالعـات بـود، پرسشـی را مطـرح کردند: «مطالعه در روان شناسی این کار، جالب توجه است که چه چیز سبب شده است مردی سیصد سال پس از مرگ فریدالدین عطار نیشابوری خود را عطار معرفـی کنـد و آثار او را از قبیل منطق الطیر و اسرارنامه در فهرست آثـار خـویش بگنجانـد و در کنـار منظومه های بی سر و تهی که خود سروده است ، از منطق الطیر و اسرارنامه نیز یـاد کنـد؟ تا آنجا که می دانم چنین اقدامی در تاریخ ادبیات فارسی بی سـابقه اسـت ، نمـی دانـم در فرهنگ ملل دیگر، آیا نمونه اش دیده شده است یا نه ؟»(زبور پارسی ، ص٩١) برای مثال ، در کتاب مظهرالعجایب که از آثار منسوب به عطار و متعلق بـه شخصـی از اهالی تون می باشد، آمده است :١ جوهرالـذاتم سـخن بـی پـرده اسـت همچواشترنامه مسـتی کـرده اسـت گــر تــو از مــرغ حقــایق پــربــری منطــق الطیــرم بخــوان تــا بــر بــری رو مصــیبت نامــه را از ســر بخــوان تـا شـود حاصـل تـو مقصـود جـان گـر الهـینامـه را گیـری بـه گـوش جام وحدت را کنی بی شـبهه نـوش پندنامـــه گـــر بیـــابی در جهـــان تو عزیزش دار همچـون جـان جـان رو بــه ذکــراولیــامشــغول شــو وآنگهـی چـون تــذکره مقبـول شـو مــن کتــب بســیار دارم در جهــان لیــک مظهــر را عجایــب نیــک دان مظهــرکــل عجایــب حیــدر اســت در میــان ســالکان او رهبــر اســت خــتم کــردم ایــن کتــب بــر نــام او زآنکـــه دارم مســـتیی از جـــام او (مظهرالعجایب ، ص٧) نیز در کتاب گل و هرمز(خسرونامه ) که از کتاب های منسوب به عطار است آمده : مصــیبت نامــه زاد رهــروان اســت الهــینامــه گــنج خســروان اســت جهــان معرفــت اســرارنامه اســت بهشــت اهــل دل مختارنامــه اســت مقامــات الطیــورامــا چنــان اســت که مرغ عشق را معـراج جـان اسـت چو خسرونامه را طرزی عجیب اسـت ز طرز او که و مـه را نصـیب اسـت انتساب این اثر به عطـاری مجعـول بـه نـام «شـیخ عطارابوعبـدالله محمـد میـانجی 2 (میانه ای )» اثبات شده است .