چکیده:
نوشتة حاضر به تحلیل رمان «ویران می آیی » نوشتة حسین سناپور می پردازد. قرائت ساختارگرایانة متن ، نمونه ای خصیصه نما از یک تحلیل ساختارگرایانة متون ادبی و مبتنی بر ایدة «تودوروف» دربارة دسـتور روایت است . این بررسی نشان می دهد که می توان تمامی کنش ها را در روایت داستان «ویران می آیی »، به دو گزارة جست وجوکردن و نیافتن فروکاست . سپس با تکیه بـر مفهـوم مفـصل بنـدی در رویکـرد پساساختگرای تحلیل متن «لاکلو و مـوف»، نـشان مـی دهـد کـه شخـصیت هـای اصـلی داسـتان در جست وجوی روایتی جدید از هویت خود هستند که از طریق گفتمان غالب خـانواده و حـول محـور گرهگاه جنسیت شکل گرفته است ، اما ناتوانی شخصیت ها در ساماندهی مجدد زنجیـرة هـم ارزی کـه حول محور دالهای اصلی مرد/زن شکل می گیرد، به معنای ناکامی آنها در کسب هویت دیگری است که خواهان آن هستند. این نوشته همچنین نشانمی دهد که مفصل بندی گفتمـان مـتن ، کـاملا شـبیه بـه گفتمانهای شکل دهندة هویت شخصیت های داستان است و به مانند آنها و به دقت ، هویت مردانـه و زنانه را در قالب زنجیرههای هم ارزی کاملا مجزا سامان می دهد.
The present work is going to analyze the novel Viran Miaie written by Hossein Sanapour. The following reading is a revealing constructivist analysis of a literary text based on Todorov’s theory of narrative. The study shows that all actions in the narration of the novel can be reduced to two concepts: searching and not finding. Then، based on one of the post-structuralistic approaches to the text analysis –i.e. discourse analysis of Laclau & Mouffe about the identity concept – it is suggested that the main characters of the story are seeking to find a new definition for their identity formed by their gender roles and by the family discourse as the only source for stabilizing the characters’ identity in this story. However، inability of the characters to reorganize the equivalence chain which is shaped based on the man/woman master signifiers is interpreted as their failure in taking on the identity they are seeking
خلاصه ماشینی:
"سپس با تکیه بـر مفهـوم مفـصل بنـدی در رویکـرد پساساختگرای تحلیل متن «لاکلو و مـوف»، نـشان مـی دهـد کـه شخـصیت هـای اصـلی داسـتان در جست وجوی روایتی جدید از هویت خود هستند که از طریق گفتمان غالب خـانواده و حـول محـور گرهگاه جنسیت شکل گرفته است ، اما ناتوانی شخصیت ها در ساماندهی مجدد زنجیـرة هـم ارزی کـه حول محور دالهای اصلی مرد/زن شکل می گیرد، به معنای ناکامی آنها در کسب هویت دیگری است که خواهان آن هستند.
بنابراین روایت فردوس را می توان این طور خلاصه کرد: او هویتی را که گفتمـان غالـب بـرای او تثبیت کرده است ، نمی خواهد؛ هویتی که دال اصلی آن «دختر/زن فقیر» است و هرچنـد ابعـادی کـه بـا مفهوم فقر در ارتباط هستند، نه با تلاش او که به واسطة وجود مردهایی که در زندگی اش ایفـای نقـش می کنند، از حوزة گفتمان غالب معنابخش به هویت او طرد می شود.
ایـن بررسی نشان می دهد که شخصیت های اصلی داستان در جست وجوی تعریفی جدید از هویت خود هـستند و تلاش برای مفصل بندی جدید به گفتمانهای هژمونیکی که محتوای هویـت هـر یـک از شخـصیت هـای اصلی داستان را می سازند، در حقیقت ، تلاشی است برای برساختن روایتی جدید از هویت خـود امـا ناکـامی شخص در ساماندهی مجدد ابعاد راندهشده به میدان گفتمان مسلطی که بـه هویـت آنهـا معنـا مـی دهـد و مفصل بندی آنها حول یک گرهگاه اصلی ، به معنای ناکامی فرد در رسیدن به هویت مطلوب اوست ."