چکیده:
برای بررسی اثر ادبی که محصول ذهن آدمی است ، میتوان از روان شناسی به منزلـه علمـی کـه بـه مطالعه ذهن آدمی و فراورده های آن میپردازد، استفاده کرد. از آنجـا کـه تـاریخ بیهقـی دربرگیرنـدة بخش مهمی از وقایع زنـدگی شخصـی، حرفـه ای و اجتمـاعی بیهقـی اسـت میتـوان آن را یـک زندگی نامه خودنوشت دانست و با تحلیل روان شناسانه آن به جنبه های مهمـی از شخصـیت بیهقـی دست یافت . در این مقاله سعی کرده ایم بر اساس نظریه آبراهام مزلـو پـدر انسـان گرایـی نـوین در روان شناسی کمال یا سلامت ، به شناخت علمیتر و ثابت شـده تری از شخصـیت نویسـندة تـاریخ بیهقی برسیم .
Psychological approach to literature is one of the approaches through which one can examine author’s mind and personality. Since Tārikh-e Bayhaqi includes the main sequence of Bayhaqi’s personal، social and professional events، one can read it as a sort of autobiographical text and through psychological analysis، discover many significant features of the author’s personality. The theoretical framework of this paper is based on the viewpoints of Maslow، who is a pioneer of new Humanism in Growth Psychology. This article attempts to put forward a more scientific image of the author of Tārikh-e Bayhaqi، as well as to draw a portrait of him by using physiognomy. Authors of this article conclude that Bayhaqi is a self-actualizing human being and his personality type is Ectomorph-Cerebrotonic.
خلاصه ماشینی:
"همان طـور کـه در مـاجرای صـاحب دیـوان رسـالت شدن بوسهل زوزنی پس از بونصر مشـکان مـیبینـیم ، بیهقـی بـا درکـی درسـت و عینـی نسـبت بـه شخصیت بوسهل ، سعی در درک بهتر واقعیت های موجود دارد و به این نتیجه رسیده اسـت کـه دیگـر نمیتواند در دیوان رسالت به دبیری بپردازد و بیمحابا به نزد سـلطان مسـعود مـیرود و بـا بیـان نظـر ناخوب خود دربارة شرایط حاکم ، درخواست کناره گیری میکند، که البته پذیرفتـه نمـیشـود، ولـی در نتیجۀ آن زهرچشمی از بوسهل میگیرد و به او نشان میدهد کـه تـا حـدودی مـیتوانسـته بوسـهل و دیوان رسالت را بدون بونصر مشکان برای او تحمل پذیرتر کند: «سخت بیگانه بود در شغل ، من آنچه جهد بود به حشمت و جاه وی میکردم و چون لختـی حـال شرارت و زعارت وی دریافتم و دیدم که ضد بونصر مشکان است به همـۀ چیزهـا، رقعتـی نبشـتم بـه امیر، رضی الله عنه ، چنان که رسم است که نویسنده در معنی استعفا از دبیری، گفتم بونصـر قـوتی بـود پیش بنده و چون وی جان به مجلس عالی داد، حال هـا دیگـر شـد، بنـده را قـوتی کـه در دل داشـت برفت وحق خدمت قدیم دارد، نباید که استادم ناسازگاری کند، که مردی بـدخوی اسـت و خداونـد را شغل های دیگر است ، اگر رای عالی بیند، بنده به خدمت دیگر مشغول شود» (بیهقی، ١٣٨٨: ٦١٩)."