چکیده:
فیلسوف دین معاصر، ویلیام لئونارد رو، با تلفیق سه قرائت ممکن از شرور قرینهای، برهانی الحادی را بر اساس شر طرح کرده است. ادعای او این است که شرور بسیاری در جهان واقع رخ میدهند که اگر خدای ادیان ابراهیمی وجود میداشت میتوانست بی آنکه خیر برتری از دست برود یا ضرورت تجویز شری بهمراتب فاجعهبارتر پیش آید از آن جلوگیری کند. او در تقریرهای متاخر خود اینگونه شرور را که ما نمیتوانیم خداوند را به فرض وجود، برای تجویز آن توجیه کنیم شرور بیوجه مینامد.در دهههای اخیر، بسیاری از فیلسوفان دین کوشیدهاند مصادیقی ارائه دهند تا برهان فوق را به اثبات برسانند؛ یکی از این مصادیق مسئلة اختفای الهی است که نخستینبار جان ال. شلنبرگ آن را به صورت برهانی الحادی علیه خداباوری اقامه کرد. ادعای شلنبرگ آن بود که دستکم برخی از انسانها هستند که برای سرسپردگیشان به خداوند در طول زندگی خود صادقانه، صمیمانه و مجدانه میکوشند تا قرینه یا نشانهای از وجود او را بیابند؛ اما خداوند با آشکارنساختن خود و اختفای نشانههای وجود و حضورش، این امکان را از ایشان سلب میکند. اگر او وجود دارد و رستگاری فقط به واسطة ایمان به او میسر باشد، خداوند با اختفای خویش این رستگاری و خیر جاودان را از بندهاش سلب کرده است. به باور شلنبرگ، اگر خداوند وجود داشته باشد هیچ توجیهی برای سلب سعادت و رستگاری بندهاش نداشته است.اما پرسش این است که آیا اختفای الهی میتواند به مثابة مصداقی از شرور تلقی شود؟ و آیا بهراستی برای اختفای خداوند توجیهی متصور نیست؟اگرچه میتوان اختفای خداوند را در صورت برهان شر بیوجه رو گنجاند و برهانی بهظاهر معتبر فراهم آورد، بهنظر میرسد که این استدلال به عنوان یک برهان به لحاظ صوری شبهقیاسی، و نه حتی صورتا قیاسی، بسیار شکننده است. آزادی اختیار و فاصله معرفتی میتواند پاسخی در برابر برهان اختفای الهی به مثابة مصداقی از شر بیوجه فراهم سازد.
خلاصه ماشینی:
comتاریخ دریافت: 14/5/1393، تاریخ پذیرش: 8/9/1393 اما پرسش این است که آیا اختفای الهی میتواند به مثابة مصداقی از شرور تلقی شود؟ و آیا بهراستی برای اختفای خداوند توجیهی متصور نیست؟اگرچه میتوان اختفای خداوند را در صورت برهان شر بیوجه رو گنجاند و برهانی بهظاهر معتبر فراهم آورد، بهنظر میرسد که این استدلال به عنوان یک برهان به لحاظ صوری شبهقیاسی، و نه حتی صورتا قیاسی، بسیار شکننده است.
شکل نخستین برهان قرینهای و استقرایی شلنبرگ بر اساس اختفای الهی از این قرار بود: (1) اگر خدایی وجود دارد، او بینهایت مهربان است؛ (2) اگر خدایی بینهایت مهربان وجود داشته باشد، خداناباوری موجه (reasonable non-belief) رخ نمیدهد؛ (3) خداناباوری موجه رخ میدهد؛ (4) خدای بینهایت مهربان وجود ندارد؛ (5) خدایی وجود ندارد (Schellenberg, 1993: 83).
اما شلنبرگ اختفا را مفهومی مبهم و لذا گمراهکننده میداند؛ چراکه علیرغم این ادعا که اختفای خداوند میتواند به مثابة قرینهای علیه وجود او لحاظ شود در الهیات ادیان توحیدی نهتنها غیاب خداوند کاملا موجه است و بههیچوجه قرینهای بر عدم او نیست بلکه درواقع در آنجا بر اختفای الهی تأکید میشود.
شلنبرگ تصریح میکند که در مسئلهای که او طرح کرده اختفا مطابق با تعبیر نخست است و اینکه همة آنچه او سعی در بیان آن دارد این است که وجود خداوند میتوانست برای انسانها مشهودتر باشد (Schellenberg, 1993: 4).