خلاصه ماشینی:
"نظریة کشف تطابقی با وجود میل باطنی صاحب نظریه و ادعای رئالیسم معرفتشناختی آن، مسئله علم و فهم به واقع را همچنان لاینحل باقی میگذارد؛ لذا در این رویکرد علم و فهم از واقع اگر به نحو تطابقی تفسیر نشود، علم به خارج قابل اثبات نیست و در دامن شکاکیت و سفسطه و نسبیت گرفتار میشود؛ در حالی که دلیلی بر چنین اطلاقی وجود ندارد که چگونه منکر اصل تطابق میتواند منکر علم به واقع باشد؟ اگر امر بین نظریهای که علم و معرفت را به کشف تام و تطابق صددرصد تفسیر میکند دایر باشد، که در نهایت وصف عالمیت و وصف علم انسان را بیمعنا میکند و فاقد توجیه منطقی است و به هر چیزی میتوان علم وعالم اطلاق کرد و نظریهای که از نسبیت مطلق و غیرقاعدهمند طرفداری میکند، چارهای نیست جز اینکه دخالت فیالجمله اختیار انسان- نه صرفا به عنوان علت اعدادی- را در ساختار فهم بپذیریم و از کشف فیالجمله و به نسبت واقعیت سخن گوییم و البته حضور فاعل شناسا در فرایند فهم نیز بیشک نیازمند منطق و ضوابط جدیدی است که بتواند تناسبات ارادهها را قانونمند کند.
نفی و انکار حریت فلسفة مطلق و ذاتیبودن اسلامیت آن از حدوث تا بقا (نقض ملاکمندی اسلامیت در فلسفه) در همین راستا در تقریر دیگر نظریه آیتالله جوادی آملی دربارة علوم بر این موضوع پای میفشردند که چون ساختار ذهن در فهم از واقع، تابع علیت عمل میکند و تبعا اراده نیز هیچ نقشی در این فهم ایفا نمیکند، بلکه این فهم، اعطا و فیض الهی است؛ لذا چنین فهمی بالضروره دینی و اسلامی دانسته شده است و این به اقتضای ذات ماهیت فهم میباشد، نه بیرون از ذات."