خلاصه ماشینی:
"com {P(1)- laryngeal phonology P} {P(2)- glottal width P} {P(3)- glottal tension P} {P(4)- gesture P} گرفته،زبان فارسی را در رده زبانهای دمشی قرار میدهد که در آنها بعد[گستردگی چاکنای]که با هئیت[باز]{P1P}پر میشود در همخوانهای گرفته زبان فارسی تمایزدهنده است.
برخلاف دیدگاه سنتی در واجشناسی که مشخصه دو ارزشی[واک]یکی از وجوه تمایزدهنده همخوانها تلقی میشود،در نظریه واجشناسی حنجرهای به علت بیثبات بودن مشخصه[+واک]در همخوانهای انسدادی واکدار در موضع آغازین هجا و برعکس ثبات دمش،به دمیدگی نقش واجی داده شده است؛به این ترتیب که در سطح واجی با بعد[گستردگی چاکنای]و در سطح آوایی با هیئت[باز] تکمیل میشود.
تأثیر دمش بر واکه بعدی به صورت واگرفتگی ناقص واکه ظاهر میشود،چون GW در این نظریه دو جایگاهی است میتوان فرایند گسترش دمش به واحد مجاور را در واژههای پر؟؟،تر؟؟و کور؟؟به صورت زیر نشان داد: >CS< در واجشناسی سنتی همگونی از نظر بیواکی دلیل واکرفتگی ناقص واکه مجاور ذکر میشود و تلویحا دمش عامل همگونی تلقی میشود.
به همین دلیل در نظریه حنجرهای در آغاز هجا از نظر ویژگی حنجره تعیین نمیشوند و جایگاه تهی آنها به وسیله بعد کشش چاکنای واحد مجاور تقویت میشود و به این ترتیب،واکداری بافتی یا واکداری غیر فعال مییابند.
میتوان گسترش بعد کشش چاکنا و تولید واکداری غیر فعال را در واژههای دودی،کدو و سبز به صورت زیر نشان داد: >CS< واجشناسی سنتی قادر به تحلیل این فرایند نیست و همخوانهای گرفته واکدار را کاملا واکدار در نظر میگیرد درحالی که این امر با واقعیت آوایی سازگاری ندارد.
به نظر میرسد پذیرش فرض زیربنایی بودن بعد و هیئت ناظر بر دمش در واجشناسی زبان فارسی نه تنها به تبیین بهتر بسیاری از فرایندهای واجی میانجامد،بلکه منجر به اقتصادیتر شدن واجشناسی زبان فارسی نیز میشود."