چکیده:
ادبیات تعلیمی و زبان آن در ایران از سابقهای طولانی برخوردار بوده، آثار فراوانی از ادبیات سنتی فارسی با مضمون پند و اندرز به دست ما رسیده است. این سابقه و وجود شواهد فراوان به اندازهای است که میتوان ادبیات تعلیمی را یک نوع ادبی مستقل که گویا ویژۀ ایرانیان است به شمار آورد. با این حال در عصر مشروطه این نوع ادبی با انتقادات فراوانی روبهرو گردید و اندک اندک به حاشیه رانده شد؛ دلیل این گسترش در دورۀ پیشامدرن و سپس به حاشیه رفتن آن در دورۀ مدرن را باید در نوع حکومت ایرانیان و ساختار طبقاتی جامعۀ ایران تا عصر مشروطه و تحولاتی جستوجو کرد که در این دوره در ایران اتفاق افتاد. حکومت استبدادی بر بنیاد ترس تثبیت میشود؛ ترسی که اگر زبان خیرخواهانی چون سعدی، نظام الملک و... را الکن نسازد، سبب میشود که آنها با احتیاط و با زبان اندرز سخن بگویند. همچنین یک جامعۀ سلسله مراتبی که در آن همواره عدهای برتر از دیگران قرار دارند، زبان پند و نصیحت را ناگزیر میسازد؛ چرا که در این فضا بالادستان که همواره خود را داناتر از دیگران میدانند، به خود جرأت میدهند با امر و نهیهای مستقیم زیردستان خود را ارشاد نمایند و درستی و نادرستی امور را به آنها بیاموزند. با فرا رسیدن مشروطه که به حکومت استبدادی و نظام سلسلهمراتبی پایان داد، زمینه برای گسترش و پذیرش ادبیات تعلیمی نیز پایان گرفت و این نوع ادبی به حاشیه رفت.
خلاصه ماشینی:
در عـين حـال بـا انقـلاب مـشروطه و ورود انديشه هاي مدرن به ايران که حکومت استبدادي و ساختار سلسله مراتبي جامعۀ ايراني را متزلزل ساخت ، ادبيات تعليمي نيز اندک اندک جايگاه پيشين خود را از دست داد و 2 به حاشيه رانده شد .
الف ـ شاکلۀ حکومت استبدادي: ترس معروفترين کسي که از رابطۀ استبداد و تـرس سـخن گفتـه ، مونتـسکيوست ؛ او در کتاب روحالقوانين از سه نوع حکومت (جمهوري، استبدادي و مشروطه ) نام برده، براي هر کدام صفتي ذکر کرده است ؛ از نظر اين فيلسوف فرانسوي «همانطور که فضيلت در جمهوريت و شـرافت در کـشور مـشروطه لازم اسـت ، همـانطـور هـم در حکومـت استبدادي ترس شرط اساسي است زيرا تقوا در آنجا لازم نيست و شرافت هم بيخطر مونتسکيو ترس را لازمۀ بقاي حکومت استبدادي ميداند که ميگويـد: اگـر پادشـاه صفوي به وسيلۀ ميرويس از تخت به زير کشيده شد، فقط به اين دليل است کـه او بـه اندازة کافي خونريزي نکرده، ترس را در سرشت ايرانيان ندوانيده بود.
دليل اين امر را بايد در نوع حکومت معمول در جامعۀ پيشامدرن ايران (استبداد) و ساختار سلسله مراتبي جامعۀ ايراني تا پيش از مـشروطه جـست وجـوکرد؛ بقاي حکومت استبدادي ـ حکومتي که پادشاه در آن قدرت نامحدود دارد و بر جـان و مال رعايايش حاکم است ـ بدون انتشار ترس قابل تصور نيست ؛ ترسي کـه بـه گـواه شواهد متعدد تاريخي زبان ناقدان را ميبندد و اگر در اين ميان سخني گفتـه شـود، بـا زبان پند و اندرز خواهد بود.